حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

ز من بپرس که فتوا دهم به مذهب عشق... - ١

/ بازدید : ۴۷۵

یَا مَنْ لا یُقَلِّبُ الْقُلُوبَ إِلا هُوَ


اگر فکر می کنید کسی یا کسانی به شما جوری بدی کردند که نمی توانید ببخشیدشون این فرازهای مناجات سیدالساجدین رو بخوانید. ببینید خدا انتظار داره ما به کجا برسیم. ببینید و ببینم که چقدر باید راه رفت تا به این نقطه ها رسید... ببینیم روح تا کجا می شود که لطیف بشود. ببینیم که انسان تا کجا می تواند دوست داشته باشد. ببینیم که چقدر فاصله داریم تا قله های ایمان. این مفاهیم را نباید فقط در حرکت زبانها دید بلکه باید به دلها مراجعه کرد و دید که چه مقدار با این کلمات نزدیکند...:


اللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنِّی مَا حَظَرْتَ عَلَیْهِ،

خدایا! اگر یکى از بندگان تو به ناروا مرا آزرده


 وَ انْتَهَکَ مِنِّی مَا حَجَزْتَ عَلَیْهِ،

و آبروى مرا به ناسزا برده


فَمَضَى بِظُلَامَتِی مَیِّتاً، أَوْ حَصَلَتْ لِی قِبَلَهُ حَیّاً فَاغْفِرْ لَهُ مَا أَلَمَّ بِهِ مِنِّی،

و با حق من در گذشته و یا زنده است و حق من بر وى باقى است، پس از آنچه در باره من کرد در گذر (از آنچه مرا با آن آزرده است درگذر)


 وَ اعْفُ لَهُ عَمَّا أَدْبَرَ بِهِ عَنِّی،

 و آنچه از حق من با خود برد بر وى مگیر


 وَ لَا تَقِفْهُ عَلَى مَا ارْتَکَبَ فِیَّ، وَ لَا تَکْشِفْهُ عَمَّا اکْتَسَبَ بِی،

و کارهایى که نسبت به من روا داشت به یادش میاور و آن را پیش چشمش مکش . (یعنی حتی نفهمه که به من چه ظلمی کرده و خاطر او در این حد هم آزرده و آشفته نشه برای آزردگی ای که از او به من رسیده!)


 وَ اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ، وَ تَبَرَّعْتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَیْهِمْ أَزْکَى صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِینَ، وَ أَعْلَى صِلَاتِ الْمُتَقَرِّبِینَ

و این گذشت رایگان و بخشش بى دریغ مرا بى آلایش ترین صدقه و ارجمندترین عطیه گردان که تصدق دهندگان و قربت کنندگان به مستمندان بخشند (از یک جنبه یعنی این بخشش رو برای او بی منت قرار بده و اجازه نده با منت  کارم رو خراب کنم)


 وَ عَوِّضْنِی مِنْ عَفْوِی عَنْهُمْ عَفْوَکَ،

و در عوض عفو من از آنها، تو نیز مرا عفو کن


وَ مِنْ دُعَائِی لَهُمْ رَحْمَتَکَ

 و به ازاى دعاى من درباره آنها، مرا ببخش


 حَتَّى یَسْعَدَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا بِفَضْلِکَ، وَ یَنْجُوَ کُلٌّ مِنَّا بِمَنِّکَ

تا هر کدام از ما به فضل تو سعادتمند گردیم و به نعمت تو رستگار شویم


دعای ٣٩ ام صحیفه سجادیه


خدا شاهده این دعاها معجزه است... اگر معصوم نفرموده بود ما می پذیرفتیم که کسی که ما رو آزار داده حتی نفهمه که ما رو آزار داده؟ می پذیرفتیم که در ازای ظلمی که به ما کرده خدا باران رحمت رو به سر او بباره تا جاییکه رستگار بشه و سعادتمند؟ خدا شاهده این حرف ها معجزه است...

+

دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش

که بد به خاطر امیدوار ما نرسد

* #حافظ

۲

در بند...

/ بازدید : ۴۹۳

یا مُطلِقَ الاُساری


ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻏﻤﮕﯿﻨﻢ
ﭼﯿﺰﯼ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻗﻔﺲِ ﺧﺎﻟﯽ ﻫﺴﺖ
ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ...

#ﮔﺮﻭﺱ_ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﮑﯿﺎﻥ

۱

نقش خیال او

/ بازدید : ۵۱۲

هو المصور

١.  چ، بادیگارد و دیشب هم که ایستاده در غبار... شاید باورش برای بعضی ها سخت باشد اما توی سه سال اخیر  یادم نمی آید جز این سه تا، فیلم دیگری را کامل دیده باشم. چه در سینما چه در تلویزیون چه در جای دیگر. این سه را هم ایستاده و بچه به بغل دیده ام. یعنی که به نوعی باز هم نصفه و نیمه...


٢.   بعد از اتفاقات اخیر اما، حکایت دیدن فیلم دیشب حکایت دیگری بود. قبل از رفتن داخل سالن، توی لابی سینمایی که پنج، شش فیلم را در سانس های نزدیک به هم داشت اکران میکرد، پر بود از آدم! مرد و زن. و ذهنم، بعد از دو سه هفته مبارزه نفسگیر، ناگهان دوباره غلطید به سوی "او". به او و ظاهر جدیدش. با خودم فکر کردم نکند اینجا باشد؟ فکر کردم به اینکه ببینمش هم نخواهم شناخت. فکر کردم دیگر عجیب نیست هیچ قیافه ای. هیچ پوششی. بعد فکر کردم به اینکه چقدر از این جماعت قبلا با حجاب بوده اند؟ بعد فکر کردم که دیگر اصلا عجیب نیست که او هم در میان این جماعت سرخوش و خرکیف باشد. بعدتر دختر و پسر سیگار به دستی را دیدم و با خودم فکر کردم دیگر حتی این هم عجیب نخواهد بود. کسی که یکبار خط قرمز خاصی مثل حجاب را شکسته است دیگر بقیه خط قرمزها (به جز نماز) رمق چندانی برای مقاومت نخواهند داشت... بعد فکر کردم که اگر روزی روزگاری او را در چنین وضعی ببینم چه حالی خواهم شد؟ بعد آرزو کردم ای کاش هیچوقت در این حال و روز نبینمش... بعد فکر کردم به گذشته ها. گذشته هایی نه چندان دور...


٣.   دوباره خیال داشت جنگ نفسگیر این روزها را می برد و من "مشتاقانه" به فکر یک آتش بس دو سه ساعته بودم...


٤.   ایستاده در غبار فیلم (به طور عمومی) چندان احساس بر انگیزی نبود. البته برای من فرق داشت. من دفاع مقدس خوانی را در سالهای دور با "حاج احمد متوسلیان" و "شهید بروجردی" شروع کرده بودم. سبک فیلم هم خاطره گویی بود. مدام خودم را می دیدم میان کتابها، که دارم خاطراتی که در فیلم گفته می شد را لابلای آنها می خوانم؛ می بینم... انگار که کسی داشت همان کتابهای سالهای دور را برای من می خواند...


٥.   یکی وسط های فیلم به من گفت "تو شبیه حاج احمد هستی". خنده ام گرفته بود از این مقایسه. اما بعد اشک ها آمدند. ای کاش شبیه حاج احمد متوسلیان بودم. ای کاش آنقدر توان و قدرت داشتم که بشود وجودم را بدون بیهوشی جراحی کنم و همه این فکرها را دور بیاندازم. ای کاش قدر نیمی از توان او توان تغییر داشتم. ای کاش مثل حاج احمد می دانستم که آخر کارم چه می شود. خیر می شود یا شر؟ کاش انقدر عرضه داشتم که "او" را بار دیگر برگردانم به راه خدا و آخرش آسوده سرم را بگذارم و بروم...


٦.   ایستاده در غبار فیلم چندان احساس برانگیزی نبود. آن را ایستاده دیدم و خیلی جاهایش را در میان پرده ای از اشک. اشک هایی که برای حاج احمد فیلم نبود. برای فیلم نبود اصلا. برای فکرهایی بود که توی لابی به ذهنم آمده بود. برای او و ظاهر جدیدش...


٧. من یکبار دیگر در این جنگ نفسگیر عقب نشستم. خیال ها آمدند هرچه خواستند کردند و به راستی چه کند آن کسی که با داستان یک فیلم می خواهد برگردد به خیال های سال های دور اما برای رسیدن به آن خیال ها باید از خیال هایی بگذرد که نباید؟


٨.  حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش

                              در لشگر دشمن پسری داشته باشد...

حسین جنتی

۲

هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است...

/ بازدید : ۵۹۷

هو الرئوف الرحیم

از دیروز تا حالا به آن پیرزن فقیر و نداری فکر می کنم که توی یکی از فیلم های مربوط به پیاده روی اربعین، گریه می کرد و می گفت "خدایا! به من پول نده! می ترسم اگر به من پول بدهی دیگر نیمه های شب از خواب بلند نشوم و التماست را نکنم که به من چیزی بدهی"...


+

گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم

نسبت مکن به غیر که این‌ها خدا کند

جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت

عیسی دمی کجاست که احیای ما کند


حافظ
۳

انتظار یا فراموشی؟

/ بازدید : ۳۱۵

یَا هَادِیَ مَنِ اسْتَهْدَاهُ 


انتظار و فراموشی هر دو سخت هستند
اما اینکه ندانی باید فراموش کنی یا انتظار بکشی
از هر چیزی سخت تر است!


پائولو کوئیلو

۲

به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست...

/ بازدید : ۴۳۸

هو خیر ناصر و معین


آه کز تاب دل سوخته جان می سوزد
ز آتش دل چه بگویم که زبان می سوزد


هوشنگ ابتهاج

۲

در خزانِ فصل های غم قرارم رفته است*

/ بازدید : ۴۱۲

یا راد ما قد فات


من همیشه معروف بوده ام به صبر و آرامش. آنقدر که بعضی ها حرصشان در می آمد که توی این وضعیت چرا انقدر آرامم. حالا ده دوازده روز است انگشت نما شده ام توی همه جا. توی خانه، بین فامیل، بین رفقا، در محل کارم همه می دانند حالم خوش نیست. رئیسم امروز می گفت "تو دیگه اصلا کار نمی کنی! نه؟ آخه بگو چی شده انقدر حالت گرفته است؟" بعد زیر زیرکی چشمکی به همکارم می زند و می گوید "دمش گرم! هر کی زده توی حالت خیلی خوب زده! دمش گرم خدایی! فکر نمی کردم کسی بتونه اینجور تو پر تو بزنه..." بعد هرسه می زنیم زیر خنده...

خدایی راست می گوید... دمش گرم هرکس زده است توی پرم. من که معروف به صبر و آرامش بودم حالا تمام تحمل و آرامشم بر باد رفته است. آن تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد. الان گاهی تحمل نیم ساعت بعد را هم ندارم. بی قرار بی قرارم...


صاحب نفسی پیدا نمی شود با دعایش با کلامش با آرامشش آرامم کند؟ گاهی از اضطراب و دلمشغولی حتی گریه هم نمی توانم بکنم... این غصه آخر مرا خواهد کشت... من می دانم...


* سیامک کیهانی

۳

تعهد...

/ بازدید : ۵۸۸

یا من هو فی عهده وفی

تعهد می دهم همونجور که اینجا از بی حجاب شدن یکی از دوستان خدا و عاشقان سیدالشهدا (ع) نوشتم، اگر معجزه شد، به عنایت و یاری خودش از لطف و هدایت و دست گرفتن ش هم بنویسم اگر خبردار بشم از این مطلب و عمری باشه. تا همه بدونیم و بفهمیم دعا اثر داره. تا بفهمیم خدا بنده هاش رو برای جهنم بردن نیاورده. تا همه بدونیم محبت اثر داره گرچه کسی سرپوش بذاره روش... که خود این از نذرهای مجرب است... ان شا الله

+

دعا لازمم برای یک معجزه... برای باز شدن قفل هایی که "کلیدش فقط به دست خداست..." (البته همه قفل ها رو خدا میبنده و خدا باز می کنه). برای قفل دل خودم هم... لطفا به هر آدم خوبی که می شناسید بگید که برای وقوع این معجزه و درست انجام شدنش  و کامل انجام شدنش و با عافیت انجام شدنش و خیر بودن همه قسمت هاش دستش رو به دعا بلند کنه لطفا... ممنون می شم...

+

راستش یکی از حدس هام اینه: (گرچه که می دونم درست نیست)

تیرِ دعا به قفلِ درِ رحمتت نخورد

بگذار با کلیدِ گناه امتحان کنیم ....

۱

دل مرگی...

/ بازدید : ۵۰۵

یا طبیب القلوب

امروز فهمیده ام که بیچاره شده ام. دلم را از دست داده ام. تیره ام تیره ام تیره ام... اورژانسی طبیب قلب لازمم. به خدا دروغ نیست به امام حسین دروغ نیست. به امام حسین اغراق نمی کنم، به سیدالشهدا اورژانس لازمم... تو را به خدا یکی خدا را صدا کند... تو را به خدا یکی خدا را صدا کند... تو را به خدا قسمتان می دهم...

چهار قفله ام کرده اند. گیرم انداخته اند. چهارتا آدم گردن کلفت دست و پایم را گرفته اند و یکی دارد کتکم می زند. کلی پارچه هم کرده اند توی دهانم. معجزه می خواهم. معجزه می خواهم دوباره. دوباره معجزه چشمهایت را رو کن... گرچه تازگی ها فهمیده ام که کور بوده ام. به اندازه همه عمرم کور بوده ام. تا به حال هم معجزه چشمهایت را ندیده ام.... همه این حرف ها الکی ست... اما تو معجزه کن. نشان بده با زنده کردن این قلب، با زنده کردن این مرده با اجابت خواسته ام که می دانی "محی الموتی" تویی... آب عشقت را بزن به این دشت اگرچه که نمی دانم زیر این خاک "سنگ سخت است" یا "خاک نرم آماده رویش"... (اینها را باید با فریاد خواند. فریاد بزنید و بخوانید لطفا)


+

اینم برای خالی نبودن عریضه! برای شما که دلتان حالش خوب است و حواستان نیست که ممکن است روزی این دل چون آیینه تیره و تار  شود...


حضرت موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند
"دل مومن از کعبه بالاتر است"
هر دلی که حامل محبت امیرالمومنین علیه السلام است، حرمتش از کعبه بالاتر است!
پس ما که در مملکت شیعی زندگی می کنیم، از چپ و راست در اطراف ما کعبه است. خیلی باید مراقب باشیم دل های اینان را نشکنیم! آبروی مومنین را نبریم، خدای نکرده دل شکستن باعث ظلمت و بیچارگی انسان می شود. با این کارها انسان عاقبت به خیر نمی شود.

...

استاد فاطمی نیا

۳

یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن

/ بازدید : ۳۸۷

بسم الله الرحمن الرحیم


أَوَلَا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِى کُلِّ عَامٍۢ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لَا یَتُوبُونَ وَلَا هُمْ یَذَّکَّرُونَ  (توبه / 126)

آیا آنها نمى بینند که در هر سال ، یک یا دو بار، مورد آزمایش قرار مى گیرند سپس از راه خلاف باز نمى ایستند و توبه نمى کنند و متذکر نمى شوند


ما که همیشه در حال امتحان شدنیم. اما این آیه می فرماید "یه بار یا دو بار در سال". چرا؟ چون اینجا داره درباره امتحان جامع صحبت میکنه. امتحان اصلی. امتحان های بزرگ و حسابی...

+

تو این ٥-٦ سال اخیر امتحان های اینجوری خدا از من "خیلی سخت" بوده... هر سال دشوار و دشوارتر... داغونم کرده... از دیروز هم که دوباره...

+

از دیروز بهترم اما حالم خوش نیست. دیشب خیلی گریه کردم... غصه زیادی تو دلم جا کرده... فاطمه ام هم داره اذیت میشه. مخصوصا که هنوز نگفتم بهش که چی شده...


خدایا پاکم کن و خاکم کن... (با عافیت...!)

۰
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان