حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

زائر روی ماه تو

/ بازدید : ۴۷۷

الهم رب شهر رمضان


ماه رمضان، ماه مهمانی خدا

باز آمده ام دست به دامان تو باشم
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم
 
سی روز جدا باشم از آشفتگی خلق
تا معتکف موی پریشان تو باشم
 
تا شام ابد حلقه به گوش تو بمانم
از صبح ازل گوش به فرمان تو باشم
 
سی روز قبولم کن و مهمان دلم باش
تا سی شب پر خاطره مهمان تو باشم
 
قرآن به سرم بود، که امشب شب قدر است
جانم به کفم بود که قربان تو باشم
 
آیات تو را بر طبق سینه گذارم
رحلی شوم و حافظ قرآن تو باشم

علیرضا بدیع


+
 پ. ن 1:
قبلا هم نوشته بودم این شعر را. چند سال پیش. دوباره ذکر لبم شده است. اما آن دفعه که می خواندمش دلم خیلی می لرزید اما الان نه... پیر شده ام...

پ. ن2:
آن دفعه با "یا خیر المنزلین"  شروع شده بود. یعنی ای بهترین کسی که بر او وارد می شوند..."


پ.ن 3:

برنامه سحرگاهی شبکه سه (ماه من) را توصیه می کنم به همه همسایه های عزیز اینجا. "حاج آقا قاسمیان" می آیند. ظاهرا ده روز. با مجری گری آقای شریعتی. خیلی توصیه می کنم. ان شا الله حاجی ماه مبارک متفاوتی را برایتان خواهد ساخت. توانستید صحبت های امروز صبح را هم پیدا کنید و گوش کنید.


۴

زمزمه های پشت در

/ بازدید : ۳۳۲

یا کریم

 

آمده ام...

بعد از کوتاهی های زیادم و بعد از آنکه تمام سرمایه ام را باختم و خودم را حرام کردم...

 

آمده ام...

پشیمان و شکسته... پشیمان از همه عمری که در سرمستی دوری از تو از بین رفت... شکسته از شکستی که خورده ام از خودم و از هوس ها و آرزو ها و امیال م...

بی آنکه گریزگاهی بیابم برای فرار از آنچه کرده ام... بی آنکه پناهگاهی داشته باشم از خشم و غضبت... جز آغوشی که می دانم باز کزده ای در این مهمانی برای آنانکه حوانده ای و بر سر سفره ات نشانده ای...

 

آمده ام...

بی آنکه عذری داشته باشم... بی آنکه شست و شویی کرده باشم... بی آنکه قلبم را با قطره های اشک پاک کرده باشم...

حالا این منم... عذرخواه، پشیمان، شکسته دل، جویای گذشتت...  طالب آمرزشت، خواهان نگاهت... با حالت اقرار و اذعان و اعتراف به گناهانم... که همه آنچه دارم همین است...

 

آمده ام...

که عذر نداشته ام را بپذیری و مرا در آغوش پر مهرت جای دهی و بر سر سفره مهربانی  گسترده و همه گیرت بنشانی...

 

آمده ام...

با سرمایه ای از امید... با بال و پری سوخته اما با قلبی امیدوار و چشمانی نگران از اینکه آیا باز هم با آغوش باز به استقبالم خواهی آمد؟

 

آمده ام...

و می دانم که آغوش تو هم باز باز است... اما درد اینها نیست... درد این است که "گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست...؟" راستش من از حودم می ترسم... *

 

 

:::

می زنند الرحیل و من خجل از.... کوله بار نبسته ام یا رب...



  

 

 


* برداشتی آزاد از عبارت زیر از دعای کمیل امیرالمومنین:

 وَ قَدْ اَتَیْتُکَ یا اِلهی بَعْدَ تَقْصیری وَ اِسْرافی عَلی نَفْسی مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقیلاً مُسْتَغْفِراً مُنیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لا اَجِدُ مَفَرّاً مِمّا کانَ مِنّی وَ لا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَیْهِ فی اَمْری غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْری وَ اِدْخالِکَ اِیّایَ فی سَعَةِ رَحْمَتِکَ ...


  
  
 

۳

مرگ از آنچه فکر می کنیم نزدیک تر است...

/ بازدید : ۴۲۶

هو الباقی

 

یکی از همکارانم دیروز از دنیا رفت و به ماه مبارک نرسید... چهل و هفت هشت سال بیشتر نداشت...

 

 

ما پاییزیم و برگ برگیم ...رفیق

چون قاصدکی زیر تگرگیم... رفیق

تنها تنها مسافریم از دنیا

یعنی همه در گروه مرگیم... رفیق

 

میلاد عرفان پور

 

 

+

داشتم مطالب منتشر نشده وبلاگم رو نگاه می کردم دیدم کامنتی که برای یک نفر گذاشتم رو ذخیره کردم (برای یکسال قبل بود تقریبا). خوندمش و دوباره پشیمون شدم از این که برای یک نفری که انقدر اصرااااار داره به یک حرف غلط وقت تلف کردم. چرا واقعا وقتم رو تلف اینجور آدم ها می کنم انقدر؟

 

 +

دیگه از سن ما گذشته که این حرفها رو بزنیم اما خیلی خیلی دلم گرفته این روزها...

 

۶

امید

/ بازدید : ۳۱۴

یا من هو بکل شی قدیر

 

 

در همین سیاهی شگفت هم

 گرمی حضور آفتاب را

 می شود نفس کشید

 

می شود هنوز... می شود!

 

 گرچه شب

پیش چشم ما

 ثانیه به ثانیه به روز میشود...

 

 

 محمدمهدی سیار


 

میلاد حضرت ولی عصر صاحب الزمان مبارک باشه ان شا االله. همه ساحران عالم ریسمان هاشون رو انداختند، شعبده هاشون رو کردند، حرف ها و قصه هاشون رو گفتند و خیال برتری مارهای خیالی شون رو در ذهن و دل آدم ها ایجاد کردند... حالا نوبت موسای ماست ... حالا وقتش رسیده که حقیقت در برابر خیال و توهم قد علم کنه و عالم رو از گمراهی و ظلمت نجات بده...

۱
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان