حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید...

/ بازدید : ۵۱۶

یا لطیف

این روزها محبت و دوست داشتن آنقدر دستمالی شده و سطحی است که آدم ابا می کند از گفتن واژه ای مانند "عشق". "عشق" هم قدیمی اش خوب است. گرچه که "دوست داشتن واقعی" هر زمان تازه است. چقدر حافظ عزیز زیبا گفته است که : "یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب... کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است" ...

:::

"عشق" هم قدیمی اش خوب است. به لحاظ زمانی نمی گویم منظورم شکل ش است. عشق، اگرچه که قدیم ترها به زبان نمی آمد... اگرچه که در میان خیابان ها "نمود"ی نداشت. اگرچه که با هدیه های هر روزه و شعرهای عاشقانه ابراز نمی شد. اگرچه که جلوه اش آنقدر ها عیان نبود ، آنقدرها لطیف و ظریف هم شاید نبود. اما صادقانه بود و مردانه. هرچه بود آن قدر بود که همچنان و همیشه حسرت بر انگیز باشد. شاید چون آنقدر "دم دستی"نبود که با این چیزهای دم دستی ابراز شود. آتش بود. می سوزاند و شعله می کشید. قلب ها را لبریز می کرد. اما آدم ها مراقب بودند که از اندازه اش فراتر نرود. که خداوند فرمود: "وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ"...

:::

عشق قدیمی هیبت دارد. مثل صاحب هایش. مثل معشوق هایش، مثل لفظش حتی... سطحی و دم دستی نیست... ملون و هر روزی نیست... ماندگار و عمیق است... برای همین می سوزاند هر آنچه غیر محبوب را... اینگونه محبتی است که شایسته است با این کلمات ستایش شود: «المحبةُ نارٌ فی القلوب تُحرق ما سوی المحبوب»...«محبت آتشی در دل است که همه چیز را می‌سوزاند الا معشوق را» (از امام صادق علیه السلام نقل شده است).

جلوه هایش هم جالب تر و عجیب تر بود...اینکه نظامی می گوید: "اگر با من نبودش هیچ میلی... چرا ظرف مرا بشکست لیلی" جالب نیست؟ نه اینکه مجنون واکنش شیرین را عاشقانه تفسیر می کند! واقعا جلوه های ظهور و بروز محبت، همین قدر عجیب بود. می خواهم بگویم لطیف و ظریف اما می ترسم خواننده هایی که به ارتباط های امروزی می گوید عشق، نفهمد و مسخره ببیند اما آنها که تجربه کرده اند لابد تایید می کنند که شیرین تر هم هست...


:::

اسفند برای آدم های

پیشترها تنها اتفاق سرد سال

زمستان بود...

اما اکنون،

هم انسانها سردند

و هم دلهایشان...


جاهد ظریف اغلو



+

متن قدیمی است. به گمانم برای یکسال پیش باشد. حرف تازه ای نبود . فقط برای گردگیری از این خانه خاموش. ضمنا از همه همسایه های عزیزی که در این مدت بذل محبت کردند و از همسایه مجازی شان حالی پرسیدند خیلی ممنونم. از ابراز محبت ها و لطف بی شائبه لطفهایشان... من در بیان احساسم و انتقال قدر شناسی از بزرگواری شما ناتوان م. یاعلی


۶

من تو رو دارم...

/ بازدید : ۳۰۵

یا حـ ـسـ ـیـ ـن

 

همه حرف من با تو ...

 

زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
باید این بار به غوغای قیامت برسم


من به قد قامت یاران نرسیدم ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم


آه مادر! مگر از من  چه گناهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟


طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من
نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم


سیب سرخی سر نیزه است دعا کن من نیز
این چنین کال نمانم به شهادت برسم...

 

باز از محمد مهدی سیار عزیز!

 


دریافت

۱

باران ناگهان

/ بازدید : ۴۸۵

هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ*



بنگر چه کرده ای!

ای شوخ و شنگ! ای تر و تازه!

باران ناگهان!

هر چاله چوله ای

آیینه ای شده ست پر از ابر و آسمان

هر جا که پای می نهی ابری روان شده

بنگر، زمین گُله به گُله  آسمان شده!


محمد مهدی سیار / از کتاب رودخوانی


هوای معرکه ایست. عجیب اینکه وبلاگستان را خاک مرگ پاشیده اند انگار. کسی از این باران دلپذیر پاییزی چیزی ننوشته است. لااقل همسایه های با ذوق مجازی ما. پاییز باشد، مهر باشد، باران باشد، هوای لطیف و آرامش بخش این روزها باشد و سکوت کنیم ؟ هیهات!



* اوست نازل کننده باران


۱۳

عاقبت

/ بازدید : ۶۱۸

یا حـ ـسـ ـیـ ـن

 

 

حر و توبه اش نشون میده اگر حرمت نگه داریم میشه برگشت. یک نقطه سفید، انسان رو عاقبت به خیر می کنه حتی اگر مصداق "یصدون عن سبیل الله" شده باشیم. نه فقط چون حر راه رو بر سیدالشهدا بست، بلکه چون صدها نفر به تبعیت او در برابر امام قرار گرفتند. این روزها خیلی حرمت شکنی ها رو دیدیم. اما ماجرای حر امیدوارمون می کنه ...

از اون طرف کسی مثل "ضحاک بن عبدالله"، بعد از ظهر عاشورا و پس از مجاهدت های زیاد از یاری امام دست کشید و فرار کرد... مرحوم علی صفائی می فرمود: "خدایا شمشیرهای ما رو از سر اولیائت بردار..." هیچکدوم ما ایمن نیستیم از اینکه در برابر سیدالشهدا بایستیم. دعا کنیم که این دعای عظیم ریارت عاشورا در حق همه مون مستجاب بشه که : "الهم اجعل محیا محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد" ... ان شا الله زندگی هامون در مسیر رضایت حضرت ولی عصر باشه ...

 

 

:::

این روزها با این شعر گذشت ... باز هم از محمدمهدی سیار و شعرهای فوق العاده اش ...


ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو


 از خار،گرچه گرد حرم پاک کرده ای
تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو...


خون، گوشواره ها زده بر گوشهایمان
صد بغض مانده جای گلوبند در گلو


 تنها گذاشتیم تنت را و می رویم
اما سر تو همسفر ماست کو به کو


 بی تاب نیستیم...خداحافظت پدر!
بی آب نیستیم ...خداحافظت عمو!


محمد مهدی سیار

 

۶

مشتاقی و مهجوری

/ بازدید : ۴۰۵

یا سریع الرضا



ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو


صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود

کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو


در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن

یا رب مباد تا به قیامت زوال تو


حافظ

۱

ما هیچ ... ما نگاه ...

/ بازدید : ۴۳۲

یا خیر حبیب و محبوب

 

منظره‌ی ویرانی آدم‌ها
غم انگیزترین منظره‌ی دنیاست
ببینی کسی مثل طاووس می‌رفته ،
حالا مرغ ِ نحیفی است ،
پرش ریخته...‌

 

رضا قاسمی

 

 

+

قبل از آدم ها، این شعر برای خدای مهربون تو دلمون گفته شده انگار... بیاین یه شبم برای غریبی و تنهایی او اشک بریزیم...

++

یسئلونک ماذا ینفقون...

یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه...

یسئلونک عن الخمر و المیسر...

یسئلونک ...

یسئلونک ...

.

.

.

اما قبل از اینکه خدا جواب سوال های این آدم ها رو بده یه درد و دلی با حبیب ش می کنه... می فرماید:

اگرم کسی از بنده های من پیدا شد درباره من هم از تو سوال کرد، اگر کسی هم من رو خواست طالب بود درباره منم چیزی بدونه بگو من نزدیکم ... جواب می دم به هر کسی که چیزی از من بخواد...

بعد هم شروع می کنه به جواب دادن به سوال های مردم...

چقدر غربت تو این آیه خوابیده...

 

 

* وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ...

 

+++

با تشکر از "یه دوست" عزیز بابت شعر بالا که برای من حس غریبی داشت خصوصا امشب ...

 

۴

آخرین راه

/ بازدید : ۳۰۹

یا من لا یقلب القلوب الا هو

 

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را ...

 

حافظ

۱

جام ولا

/ بازدید : ۲۷۵

یا علی

مرا به جرعه‌ای از یک نگاه مهمان کن
به این تسلی خوش، گاهگاه مهمان کن


اگرچه غرق گناهم ولی دلم پاک است
مرا به خاطر این بی‌گناه، مهمان کن


نخوانده آمده بودم کنار خاطر تو
مرا به خاطر این اشتباه مهمان کن


دوباره دست دعا جان‌پناه امنی ساخت
مرا به گوشه این جان ‌پناه مهمان کن


شنیده‌ام که کسی راز دل به چاه سپرد
مرا به جامی از آن آب چاه مهمان کن

 

محمدجواد محبت

 

۰

عاقل نمای احساساتی

/ بازدید : ۴۰۹

هو اللطیف

 

توی نظر مردم زیاد عاقل جلوه می کنم! خیلی ها فکر می کنند عاقلم. اما در واقع حقیقت نداره. من یک مرد خیلی احساساتی ام! دیروز دوباره این بهم ثابت شد. نه اینکه عقل نداشته باشم! نه! اما احساس گاهی زیاد غلیه داره در وجود من. البته خودم بهش می گم احساسات عاقلانه! که درست نیست! لااقل خیلی وقت ها درست نیست. اگرچه که به عنایت الهی  این حس ها اغلب بر آمده از اصول و چهارچوب های اصلی زندگیم هستند و اگر از این چهارچوب ها خارج بشن اگرچه که ممکنه گاهی غلبه هایی پیدا کنند اما من به شدت باهاشون مبارزه می کنم و اجازه ظهور نمی دم!

 

چهار ماهه اومدم به محل کار جدید. یعنی چهار ماه بیشتر نیست که می شناختمش. توی این مدت هم ارتباط کاری زیادی نداشتیم. معمولی و حتی کم. اما از هفته پیش که استعفا نوشت، حسابی ناراحتم و دیروز که برای آخرین بار خداحافظی کرد دلم حسابی گرفت... خودم هم فکر نمی کردم رفتن و ندیدن یک آدم - لااقل در حد یک همکار دور- اینقدر ناراحت و غصه دارم کنه...

 

:::

مگر به روی دلآرای یار ما ور نه

به هیچ وجه دگر کار بر نمی آید...

 

حافظ

۲

محبوس قفس

/ بازدید : ۵۹۱

یا کریم الجود

 

می گویند شاخص نماز است.  ببین نمازهایت چقدر فرق کرده اند. ببین حضورت در نماز، خضوع و خشوعت در برابر پروردگار، تذلل و خاکساریت در مقابل او بیشتر شده است یا نه؟ اگر نه، یک جای کارت می لنگد...

 

:::

یک هفته از میهمانی ات گذشته است و شاخص می گوید که فرقی نکرده ام... بدتر هم شاید شده ام... نمازها می گویند گند زده ام... خراب کرده ام ... حرام کرده ام... شاخص می گوید که بهره ای نبرده ام از سفره گشاده ات... انگار که هنوز بر سفره ات مرا ننشانده ای... یا ننشسته ام؟ چرا سهمی نداشته ام؟ مگر دعوتم نکردی؟ مگر پناهم ندادی؟ مگر خودت سحرها ... نکند عادت است؟ من زود باورم... می دانی؟ ساده ام ... گفته اند خدا صدا کرده و من باور کرده ام... می دانی؟ گفته اند خدا دعوت کرده و من هم دویده ام ... گفته اند پناه می دهی و من با بی پناهی ام به جستجوی آغوش گرمت آمده ام...

روی سال های قبل حساب کرده ام. روی استقبال گرم سال های قبلت. روی آغوش گشاده ماه های رمضان پیشین... روی سفره ات که باز بود و رنگین... روی لبخندهای شیرین ات ...

 

:::

قبول! رجب به بطالت گذشت و شعبان هم حرام شد... قبول! آماده نبودم ... اما مگر پارسال بودم؟ یا سال قبلش؟ یا قبل ترش؟ من هیچوقت آماده نبودم... همیشه خدا یکی دو ساعت مانده به آخر شعبان، تند تند خوانده ام که الهم ان لم تکن غفرت لنا فیما مضی من شعبان... و پریده ام توی ماه مبارکت... توی آغوشت ... بد عادت شده ام؟ خودت کرده ای. کار خود خودت است...

 

:::

حالا این شب جمعه، بی دفاع نیستم! خودت را به رخ خودت خواهم کشید... تند تند می خوانم برایت که أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ أَوْ تُبْعِدَ مَنْ أَدْنَیْتَهُ أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلاَءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ.... تو اهل آواره کردن مهمان نیستی... تو اهل به بلا سپردن آنکه رحمتش کرده ای نیستی... و چه بلایی بالاتر از اینکه با تو حرف بزنم و نشنوی؟

تند تند برایت می خوانم که و لیس من صفاتک یا سیّدی أن تأمر بالسّؤال و تمنع العطیّة و انت المنّان بالعطیّات ... حالا که خوانده ای ، حالا که آمده ام ، کدام صاحب سفره کریمی گذشته مهمان را به رخش می کشد؟ اصلا ما انا و ما خطری؟ من چی ام و چه ارزشی دارم  که روی بگردانی از من؟ امسال را هم با من مدارا کن ای خدای خوب...

 

:::

ما سوخته مرغان جراحت نفسیم

در آه و فغان دوش به دوش جرسیم

 

محبوس قفس نکرده ما را صیاد

ما از پر و بال خویشتن در قفسیم...

 

طالب آملی

۲
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان