حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

فرصتی برای پرنده شدن هنوز هست...

/ بازدید : ۳۹۶

یا مَنْ عَطاَّئُهُ شَریفٌ

خدایا چند ساعت بیشتر تا آغاز مهمانی ات باقی نمانده است. اگر ما کوتاهی کردیم (که کردیم) و شستشویی نکردیم (که نکردیم) تو به کرم و بزرگواریت راضی نشو که ما آلوده دامن و ناپاک وارد این مهمانی شویم. ما آنقدری که از خیرات این ماه از دستمان رفته است برایمان کافیست. حالا اگر میشود، اگر مقام کبریائیت اجازه می دهد به ما بندگان ضعیف نگاه کن. اگر تا این ساعت از ماه مبارک شعبان ما جاماندگان و واماندگان را نیامرزیده ای در همین چند ساعت باقی مانده این دعا را در حق ما مستجاب کن که:

«اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ»...

۰

شیرین زبانی ها

/ بازدید : ۴۳۰

یا من هو اضحک و ابکی

دیشب، حدود ساعت ١، بالاخره خواهرش خوابید. فاطمه جان ما هم مریض احوال بود کمی و خیلی خسته. من و ایشان هم شوخی مان گرفته بود هی شیطنت می کردیم. حسابی سر حال آمده بود و چیزی نمانده بود خواب از سرش بپرد. وقتی مادرش گفت "دیگه بسه همه بخوابند" هنوز دلش بازی می خواست. منم سریع گفتم شب بخیر و چشمهام را بستم و شروع کردم الکی خر و پف کردن! بنده خدا دلش هنوز بازی می خواست. ولی خوب دیر وقت بود. سرش را گذاشت روی بالش و شنیدم که یواش یواش زیر لب دارد می گوید "ای مامانِ کله پاچه!!".

فی الواقع فحشش "کله پاچه" است. یعنی خودم یادش دادم. بی ضرر است که هیچ خنده دار هم هست. البته گاهی چیزهای دیگر هم از این و آن و مخصوصا تلویزیون یاد می گیرد اما شکر خدا زیاد نیست زود هم فراموش می کند. اما این "کله پاچه" مانده است هنوز.

وقتی شنیدم دارد به مادرش می گوید "کله پاچه" با ناراحتی گفتم "هیچکس نباید به مامانش بگه کله پاچه! همه بخوابند!" و چشمهام را بستم. چند لحظه ساکت شد و بعد شنیدم که آروم آروم دارد برای خودش به ما می گوید "کله پاچه ها ، کله پاچه ها"!!

۹

عرفه نوشت-١

/ بازدید : ۳۷۲

هو القریب


ما لی سوی فقری الیک وسیله
بالافتقار الیک فقری ادفع
ما لی سوی قرعی لبابک حیله
و لئن رددت فای باب اقرع


جز فقرم در درگاه تو وسیله ای ندارم، با گدایی در خانه تو نیازمندی خود را دور می کنم

من اصلاً غیر در خانه تو جایی ندارم که بکوبم، اگر از این در ردم کنی کدام در را دارم که بکوبم؟



این اشعار از سهیلی است. سهیلی شاعری نابینا از اهالی آندلس بود. اشعار او دارای اهمیت خاصی بوده است که ابن فهد حلی قدس سره (صاحب کتاب عده الداعی که خیلی مرد بزرگی بوده و از کبار علمای شیعه است و مثل این که علومی داشته که با خودش از این دنیا برده ) آنها را در کتابش آورده است. سهیلی می گوید:

والله نشد که من خدا را با این اشعار بخوانم واو دست مرا خالی برگرداند. (استاد فاطمی نیا با تلخیص و تغییر)

۷
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان