حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

غریبه های آشنای عزیز

/ بازدید : ۲۲۱

یا لطیف

 

روی یکی از موضوعات حاشیه وبلاگم کلیک کردم. مدت های طولانی است که قصد دارم یکبار از ابتدا تا آخر مطالبم را دویاره بخوانم. مثل یک آدمی که تازه اینجا را یافته است. بی هیچ زمینه و پیش فرضی (اگر بشود البته...) فرصت و حوصله نیست. از سر کنجکاوی بود این بار هم و شروعش با بی حوصلگی... اما الان، حالا که تمام مطلب های آن بخش را خواندم، با تک تک کامنت هایی که برایم گذاشته بودید و پاسخ هایی که داده بودم، دلم برای آن روز ها تنگ شده است حسابی. برای همه مهمانان اینجا و تک تک همسایه های خوبی که روزگاری همراه اینجا بودند. برای خیلی هایشان که رفته اند و  معدودی که همچنان هستند...

 

وبلاگ و خانه مجازی چه انسی می آورد... چقدر از کامنت ها و جواب ها معلوم است که "رفیق"یم...  رفقای ندیده و نشناخته... افتخار کردم به آشنایی و معرفت همه تان... چه خوب همراهانی بودید... دلم برای همه تان تنگ شده است... حس خاصی در جریان بود توی تک تک نوشته ها...

 

+

من به دنبال فضایی می‌گردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرایی
که در آن‌جا نفسی تازه کنم...

...

فریدون مشیری

 

ممنون که این نفس تازه رو با حضور و حرف های دلگرم کننده تون بهم دادید... من توی خونه واقعی و مجازی خودم با حضور همراهان عزیزی که خداوند توفیق حضورشون تو زندگیم و شناختشون رو بهم داده، نفس های تازه زیادی گرفتم برای زندگی در این شهر خاکستری و پر دود... در روزهای خستگی و دلمردگی، به حضور و دعاهاتون دلگرم و پشتگرم بودم...

 

+

چقدر مناسب حال من و زیبا سروده است:

 

چگونه در خیابان‌های تهران زنده می‌مانم؟

مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده می‌مانم

 

مرا در گوشه این شهر آرام و قراری هست

که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده می‌مانم

 

هوای دیگری دارم... نفس‌های من اینجا نیست

 اگر با دود و دم در این خیابان زنده می‌مانم

 

شرابی خانگی دائم رگم را گرم می‌دارد

 که با سکرش زمستان تا زمستان زنده می‌مانم

 

 بدون عشق بی‌دینم، بدون عشق می‌میرم

 بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده می‌مانم

 

محمدمهدی سیار

 

۴
صحبتِ جانانه
۲۸ خرداد ۰۵:۳۸

سلام

و.وقتی می‌بینمبعضی از اون رفقای قدیم نیستند دلم سخت میگیره

یکی از دوستان مجازی م بیمار بود

وفتی پاسخی از پیامام نمی گیرم دلم میگیره

 

 

و اما شعر آقای سیار، خدا همسرتون ذو نگه داره براتون:)

پاسخ :

سلام. چند وقتی هست که اگر چه دلتنگ همسایه های مجازی میشم گاهگاه، اما به حضور و نبودشون خیلی حساس نیستم. شاید حدود هفهش ماه! اینم از برکات رفقایی ه که مدام وبلاگشون رو باز کردند و باز بستند...

 

سلامت باشین. خدا شما رو هم حفظ و برای خودش انتخاب کنه و شما رو برای آقاتون و آقاتون رو هم برای شما نگه داره...

درخت بلوط
۲۸ خرداد ۱۰:۵۷

منم دوست دارم وبلاگ ها به روز بشن. واقعا دوست دارم ها ولی وقتی هم به روز نمیشن با خودم میگم حتما جای دیگه ای حرفهاش رو میزنه و سرشون گرم کارهای بسیار مهم تریه.

 

ان شالله همیشه نفس تون گرم و تازه. خواه مجازی خواه حقیقی.

پاسخ :

سلام. اگر بخوام صادق باشم تقریبا شما رو از همسایه های رفته حساب می کردم :) برای همین هم کمی غافلگیر شدم و هم بسیار خوشحال.

 

ما که فعلا جای دیگه ای حرف نمی زنیم غیر از خونه ها مون :) بقیه رو نمی دونم! البته حضرتعالی ("علیه" فی الواقع) رو اطلاع دارم که گهگاهی جای دیگه حرف هاتون رو بیان می کنید :))

سلامت باشید و نفس شما و قلب و دل شما هم گرم ان شا الله

عین الف
۲۹ خرداد ۱۵:۱۹

سلام علیکم

عجب نوشته‌ی ساده و دلنشینی بود.

خدا خیرتان دهد!

پاسخ :

سلام . سلامت باشید... تشکر

///ه امیری
۰۷ تیر ۱۱:۰۱

بسم الله

سلام و نور 

کلمات پیامبران این خانه مجازی هستند که رسالتشون رسوندن حرفا و نزدیک کردن قبول به همدیگه است 

برامون دعا کنید . دعاگوی شما بزرگوار و خونواده محترمتون هستیم 

پاسخ :

سلام :)

 

بزرگوارید . ممنونم. ان شا الله عاقبت بخیر بشید و بشیم ...

 

+

پیامبر بار معنایی مثبت داره در حالیکه همیشه این خانه ها، خانه خداوند نیست گاهی خانه شیطان ه... البته شما معنای لغوی رو در نظر داشتید و کاملا درست ه ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان