حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

خیلی هم بهش برخورده بوده ظاهرا !!

/ بازدید : ۳۵۳

یا من هو اضحک و ابکی


توی حرم امام رضا (ع) گریان و اشک ریزان اومده پیش پدرش. همینجور که بینی اش را تند تند بالا می کشه به باباش می گه : "بابا اون آقاهه بهم فحش داد! "

باباش می گه: "چی گفته بهت مگه؟"

می گه : "بهم گفت خر خودتی" :|


پ.ن. ١ : ماجرا مربوط به محمدحسین نیست و مربوط به فرزند یکی از بستگان

پ.ن. ٢ : این مطلب برای ما جوکه برای خیلی از سیاسیون ما خاطره است رسما! چقدر دلم می خواست این قصه رو توی یک متن سیاسی استفاده کنم اما الان حال ندارم. خودتون حدیث مفصل بخوانید :)

پ.ن.٣ : خسته ایم ... خیلی خسته ایم ...

۲
وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
۰۱ تیر ۰۵:۰۲
اصلا پ نوشت ۲ رو هم نمیزدید خودمون میزدیم

خر هم خودشه 
😀😀
پاسخ :
:|
یه دوست ...
۰۲ تیر ۱۷:۲۴
:)))
برای پ ن ۳ هم خیره ان شالله..

الدعا..
پاسخ :

:))

حتما خیره ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان