حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم ... بند را برگسلیم، از همه بیگانه شویم

/ بازدید : ۱۲۳۵

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ماه رمضون زنجیر خداست ... هر سال زنجیرش رو بلند می کنه و میگه دیوونه ها بیان ... عاشقا بیان ... مجنون ها بیان ... مدعی ها بیان ... یه ماه مهمون خود خود خودم باشن ... اول اینها رو صدا می کنه ... انگار که دلش برای مجنون هاش تنگ شده باشه این لیلی ... دلش تنگ شده باشه برای اون کسایی که با یه جلوه و یه غمزه ی او، می میرن... رو کنار می زنه برای اونها... خودش رو برای چند لحظه نشون می ده و دیوانه ها رو دیوانه تر می کنه ... ویزید الله الذین اهتدوا هدی ...

برای همین ه که همه سال منتظر ماه مبارکند ... از رجب شروع می کنند به آماده شدن ... تو شعبان بی قرار و بی قرار تر می شن ... و تو ماه رمضون هی مضطربن ، می ترسن وحشت دارن ... می گن نکنه امسال خودش رو نشون ما نده ... نکنه امسال قهر کنه ... نکنه امسال ما رو تو زنجیر خودش به بند نکشه ...فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر ... خدا خودش دلش تنگ ماه رمضون شه ... دلتنگ دیوونگی عاشقاش ه ... بقیه رو هم صدا می کنه، میگه به عشق عاشقام همه تون بیاین ...

خدا جون! تموم سال منتظر ماه مبارکت نبودم ... رجب آماده نشدم ... شعبان بی قرار نبودم ... اما امشب بی قرار ماه مهمونیتم ... بی قرار سفره ات ... دلتنگ دیدن عاشقات ... دیوونه هات ... مجنون هات ... ما رو هم دعوت کن ... قبول کن ... مهمون کن ... سر سفره ات بپذیر ... اصلا چرا کم بخوام؟ کاحد من اولیائک ... و ان لم اکن اهلا لذالک و انت اهل لذالک ... اصلا بیا ما رو هم دیوونه کن امسال... چی می شه؟ قول می دم مزاحم دیوونه هات نباشم ... دیگه نباشم ... می دونی ؟

 

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم، از همه بیگانه شویم


جان سپاریم دگر، ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم


تا نجوشیم از این خنب جهان، برناییم
کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم


سخن راست، تو از مردم دیوانه شنو
تا نمیریم مپندار که مردانه شویم


در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم


بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت
گر در این راهِ فنا، ریخته چون دانه شویم


گر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم
گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم


گر چه شاهیم برای تو چو رخ، راست رویم
تا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویم


در رخِ آینه عشق، ز خود دم نزنیم
محرم گنج تو گردیم چو ویرانه شویم


ما چو افسانه دل، بی سر و بی پایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم


گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم
ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم


مصطفی در دل ما گر ره و مسند نکند
شاید ار ناله کنیم استن حنانه شویم


نی خمش کن که خموشانه بباید دادن
پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم

 

مولانا

۲
الـ ه ـام 8 عـظـیـمـی
۰۶ خرداد ۲۱:۵۹
خدا جون! تموم سال منتظر ماه مبارکت نبودم ... رجب آماده نشدم ... شعبان بی قرار نبودم...
گاهی میگم کاش این قدر از مهربونیش مطمئن نبودم...
پاسخ :

اینکه دل آدم "مطمئن" باشه به مهربونی خدا ، حتما نتیجه نوری ه که توش هست والا هر کسی نمی تونه به مهربونی خدا "یقین داشته باشه"...

فرمود : "انا عند ظن عبدی المومن بی ، ان خیرا فخیراً و ان شرا فشراً... "

یه دوست ...
۰۷ خرداد ۰۳:۰۵
چقد این جواب کامنت بالایی خوب بود وعالی..

برای ماهم دعا بفرمایید..
پاسخ :

عه عه ! سلام! منور کردید اینجا رو :))

خوبی از خودشون ه ما "فقط" حرف می زنیم


التماس دعا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان