حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

شیرین زبانی ها-٢

/ بازدید : ۴۱۹

یا من هو اضحک و ابکی

فاطمه جانم با بچه ها بیرون رفته بود. من هم تازه رسیده بودم خانه. زنگ زد که: "اگر می شود و خسته نیستی بیا با محمدحسین برو خرید! می گوید یک چیزی لازم دارد!"

خرید را خیلی دوست دارد. یکبار که از سرکار برمی گشتم، سر راه مقداری شیرینی خریدم و رفتم خانه. محمدحسین با لحن خیلی شیرینی (که متاسفانه نمیشود توی نوشته منتقلش کرد) گفت: "باباااااا! تنهایی رفتی خریییییییییید منو نبردییییییییی؟"! یکجوری مظلومانه گفت که دلم را کباب کرد واقعا!

گفتم: "لازم داره؟ چی؟"

فاطمه جان گفت : "نمی دونم. فقط میگه یه چیزی لازم دارم!"

خندیدم و گفتم: "بچه ذو ساله لازم دارم چه می فهمه چیه؟!"

رفتم پایین. دیدم بغ کرده و ناراحت نشسته روی یک سکو و منتظرم است. تا مرا دید گفت: "بابا زود بریم خرید!".

سربسرش گذاشتم: "ما که چیزی لازم نداریم".

با بغض گفت : "چرا! باید بریم خرید! ما یه "بستنی قیفی" لازم داریم"!


۲
پلڪــــ شیشـہ اے
۰۴ خرداد ۰۶:۱۵
خداحفظشون کنه. چه قدر جالب. فلسفه خرید رفتن: "لازم داریم، لازم نداریم" این هم خیلی خوبه برای بچه ها جا افتاده
پاسخ :

سلامت باشید. دقت نکرده بودم به این جنبه از قصه ، اما واقعا در خونه ما یه امر جدی و تعریف شده است "لازم داریم / لازم نداریم".

یه دوست ...
۰۷ خرداد ۱۴:۵۱
ماشالله بهشششش ..
چقدر منطقی جلوه میده خواسته هاشو.. :))))
زنده باشه ان شالله 
پاسخ :
زنده باشید :))

یه استدلالاتی می کنه شنیدنی!! وقت نمی شه بنویسم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان