ریش و ریشه
یا من ارجوه لکل خیر
خدایا توی این ماه عزیز و بزرگ، همه خیرها از تو امید می رفت. من دیر رسیدم. چند روزی بیشتر به آخرش نمونده. ای کسی که به کوچکی ما نگاه نمی کنی. ای کسی که ناخواسته و نادونسته عطاهات می رسند. ای که بندگان غافلت را فراموش نمی کنی... حالا که آوازه مهر و لطفت این بنده کوچک رو در این روزهای آخر بر درگاهت آورده، در همین روزهای آخر، همین چند روز باقی مانده، ریشه این ریش رو از آتش جهنم نجات بده. ریشه این ریش رو محکم کن و از غیر خودت رها کن. ریشه این ریش رو از آب معرفت و نور محبت خودت سرشار کن. ریشه این ریش رو توی دستانت بگیر و کمی نوازشش کن. ریشه این ریش رو به خودت گره کور بزن. ریشه این ریش رو نسوزان...
+
دلمون خیلی گرفته است...
پ.ن. : انگار که آوار شده باشد روی سرم این کلمات... (قسمتی از این پست است):
"دیدن دوستان سابق، در محیط جدید. خانم هایشان، آنها که در دانشگاه چادر داشتند حالا روسری دارند و آن ها که روسری حالا هیچ. جز یک مقدار حیاء که آن هم به زودی محو می شود انگار..."