حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

البته خدایی راست می گفت!

/ بازدید : ۳۹۸

یا من هو اضحک و ابکی

 

در حالیکه روی راحتی، تکیه داده به متکا می گه: خدا زن هیِیییچ خونه ای رو مریض نکنه!

درحالیکه یه لحن بی تفاوت به صدام دادم می گم : چراااا دقیقا؟

با تعجب برمی گرده نگاهم می کنه و می گه : یعنی دوست داشتی مریض می شدم؟

درحالیکه به همون لحن بی تفاوت، کمی چاشنی مسخره رو اضافه می کنم می گم : آخه اعتماد به نفس شما زن ها من رو کشته!

درحالیکه لبخند پوزخند گونه ای اومده رو لبهاش  هیچی نمی گه. اما من با یه لحن مسخره که ته خنده ای توش مخفی شده ادامه می دم : آخه شما که از صبح داری به استراحت مطلق می پردازی، می خوری و می خوابی (به خاطر مریضی البته) که نباید این حرف رو بزنی! حالا اگر من که دارم این همه ظرف های چرب و چیلی رو می شورم بگم یه چیزی! تو که نباید بگی! منم که نمی گم!!

در حالیکه دنبال یه چیزی ه که پرت کنه طرفم می گه : خیییییلی بی ادب و بی تربیت و مسخره و پرررررویی....:))

 

۶
پرواز ...
۲۸ آذر ۲۳:۳۹
واااای یعنی مردا به منبع اعتماد به نفس الهی متصلن !!
این همه خود تحویل گیری مردا عجیبه کلن برام :/



پاسخ :

:)))

دقیقا الان چه تحویلی گرفتم خودم رو تو این پست ؟! :)))

ناشناس
۲۹ آذر ۱۳:۵۹
روحمون شاد شد. زندگی تون پر از آرامش.
پاسخ :
ان شا الله همیشه شاد باشید :)
E T
۲۹ آذر ۱۸:۱۵
حقیقت اینه که خونه، یک ستون بیشتر نداره، اونم مادره ..
پاسخ :

حق ه کاملا این حرف ... این رو وقتی مستاصل میشه آدم تو رابطه اش با بچه ها بهتر و دقیق تر می شه فهمید.

پرواز ...
۳۰ آذر ۰۶:۱۸
خود تحویل گیری در کار بوده که این پاسخو شنیدید دیگه:))
پاسخ :

نه دیگه :)) ایشون خودشون رو تحویل گرفتند و ما هم جواب جامع و مانع و حرص دراری ارائه فرمودیم که نکنند از این کارها :))

پرواز ...
۳۰ آذر ۰۶:۲۱
جدا من هر وقت میام این دو خط آخرو میخونم شاد میشم ! صحنه های مشابه هم تو ذهنم تداعی میشه ؛ مرور خاطره میشه :)))

خدا سلامتی بده همسرتونو ...
پاسخ :

سلامت باشین :) ان شا الله یه آدمی پیدا بشه حرص شما رو در بیاره ما تداعی خاطره بشه برامون! بالاخره نباید ناامید بود! شاید پیدا بشه بالاخره :))

+

ان شا الله به فضل خدا همیشه شاد باشید و  خاطرتون با آرامشی الهی عجین باشه...

پرواز ...
۳۰ آذر ۱۷:۴۰
اولندش اینکه نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد ! حالا شما فعلا امیدوار باشید :)
دومندش هم اینکه توی یادداشت های امروزم مینویسم : یادم باشه در آینده هیچ وقت از حرص خوردنام ننویسم که منتظرن اون روزو ببینن :))
زمینه ای جز حرص خوردن نبود (که شما بخواید واستون تداعی خاطره شه )؛ که واسه ما بخوایید ؟ 🤔
.
.
ممنونم ...

پاسخ :

:)

اول اینکه ان شا الله اون نگار حقیقی دل از شما ببره که اصل اونه باقی سرابن... مگر پیوند با او داشته باشن ...

دوما اینکه ما برای امیدواری شما گفتیم  و الا ... :)

سوما اینکه این موضوع هم کنار بعضی موضوعات دیگه. مثلا وقتی آیه ای از قرآن بخونم که قابلیت کوتاه نوشته های ادبی درش ببینم یاد شما می افتم. همینطور در دعاها و ...

 

 

خواهش می کنم :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان