دکتر رضا (ع)
جمعه ۲ مهر ۹۵
/
بازدید : ۵۳۷
یا طبیبنا
کنار پنجره فولاد یک مرد میان سال، قد بلند، چهارشانه، با چهره ای آفتاب سوخته و شکسته با بغضی که توی چشمهایش بود توجهم را جلب کرد. به خاطر چیزی که توی دستش گرفته بود. آرام آرام آدم ها را رد می کرد تا برسید کنار پنجره فولاد. رفت سینه اش را چسباند به آن و عکس ام آر آی ش را هم جوری بالای سرش گرفت که امام رضا قشنگ و واضح بتواند ببیند. بعید نیست دفترچه بیمه اش را هم روی اولین صفحه ای که بشود نسخه نوشت باز کرده باشد و گذاشته باشد توی جیبش...!
آنقدر محو این صحنه شدم که یادم رفت امام رضا را به اخلاص و اطمینان و احساس حضور این مرد قسم بدهم که به قلب مریض من هم نگاهی کند...