جاخانومی!
یا من هو اضحک و ابکی
رفته بودیم زیارت امام زاده صالح. قرار شد دخترم را من ببرم و محمدحسین با مادرش برود. قرار و مدارها را گذاشتیم و داشتیم جدا می شدیم که محمدحسین رو کرد به مادرش و گفت:
- مامان! من رو می بری "جاخانومی"؟
+ "جاخانومی؟" جاخانومی دیگه چیه؟
- همون جایی که خانوم ها فقط هستند و آقا ها رو راه نمی دهند دیگه !!
+
نفیسه خانم هم یکی دو هفته است سینه خیز می رود! جدیدا خیلی هم فرز شده و تا خوراکی دستمان بگیریم ظرف سه سوت خودش را می رساند پیش پایمان و آنقدر غر می زند که به او هم بدهیم! می ترسم بس که می خورد "خپل بشود" و باقی قضایا ... !!