حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

خیری ندیده ایم از این اختیارها

/ بازدید : ۳۵۷

یا من الیه یرجع الامر کله


فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست

کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

حافظ

۰

و لکِنْ خَطَّیئَهٌ عَرَضَتْ..*

/ بازدید : ۵۳۱

یا غفور و یا رحیم

آنچنان لطیف و قشنگ در سه چهار خط، عمق استیصال و دست خالی بودن و بی بهانگی و تهی بودن گوینده را در این عبارت نشانم داده بود که حق استادی به گردنم پیدا کرده است... اصلا "ET"  برای من با همین عبارت ابوحمزه گره خورده است... گاهی دل آدم برای یک هویت مجازی که نه دیده ای و نه می شناسی چقدر تنگ می شود... بعضی ها چقدر عمیقند...

.

.

عکس نوشته را هم از او دارم ... نوشته بود : "و قد نزلت منزله الآیسین من خیری**... می دانی؟" چقدر در جانم نشست  همین نوشته کوتاهش ...

.

.

دلمون گرفته خیلی...

.

.


* اما خطایی بود که پیش آمد ..

** اینک در منزل ناامیدان از خیر خویش فرود آمده ام ..

۱

دن کیشوت و سانچوپانزا

/ بازدید : ۳۷۴

یا من هو اضحک و ابکی

 

یکی از تفریح های  قدیمی م اینِ که روی بچه های کوچولو اسم می ذارم. بعد هم به مامانشون میگم این اسم رو حرص بخورن!! حالا برای اینکه بین بچه های خودم و بقیه فرق نذاشته باشم امشب روی این دو تا کوچولوی خودمون اسم جدید گذاشتم به مامانشون گفتم کلی حرص خورد! مخصوصا برای اسم نفیسه :))

 

+

می گفت "خیلی بدی سانچوپانزا عقب مونده بود اصلا!" گفتم "برای استفاده از تشبیه یک وجه تشابه کفایت می کنه لازم نیست در همه ابعاد شباهت باشه که " :))

 

.

.

وجه تسمیه شون هم این که آقا محمدحسین عاشق جنگ و جبهه است و فکر می کنه از همه هم قوی تره، هیچ جوری هم زیر بار نمی ره که مثلا من که باباشم ازش قوی تر باشم و نفیسه خانم هم همیشه دنبال داداشش افتاده و هرکاری می کنه می خواد انجام بده!

۲

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم ... بند را برگسلیم، از همه بیگانه شویم

/ بازدید : ۱۳۱۱

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ماه رمضون زنجیر خداست ... هر سال زنجیرش رو بلند می کنه و میگه دیوونه ها بیان ... عاشقا بیان ... مجنون ها بیان ... مدعی ها بیان ... یه ماه مهمون خود خود خودم باشن ... اول اینها رو صدا می کنه ... انگار که دلش برای مجنون هاش تنگ شده باشه این لیلی ... دلش تنگ شده باشه برای اون کسایی که با یه جلوه و یه غمزه ی او، می میرن... رو کنار می زنه برای اونها... خودش رو برای چند لحظه نشون می ده و دیوانه ها رو دیوانه تر می کنه ... ویزید الله الذین اهتدوا هدی ...

برای همین ه که همه سال منتظر ماه مبارکند ... از رجب شروع می کنند به آماده شدن ... تو شعبان بی قرار و بی قرار تر می شن ... و تو ماه رمضون هی مضطربن ، می ترسن وحشت دارن ... می گن نکنه امسال خودش رو نشون ما نده ... نکنه امسال قهر کنه ... نکنه امسال ما رو تو زنجیر خودش به بند نکشه ...فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر ... خدا خودش دلش تنگ ماه رمضون شه ... دلتنگ دیوونگی عاشقاش ه ... بقیه رو هم صدا می کنه، میگه به عشق عاشقام همه تون بیاین ...

خدا جون! تموم سال منتظر ماه مبارکت نبودم ... رجب آماده نشدم ... شعبان بی قرار نبودم ... اما امشب بی قرار ماه مهمونیتم ... بی قرار سفره ات ... دلتنگ دیدن عاشقات ... دیوونه هات ... مجنون هات ... ما رو هم دعوت کن ... قبول کن ... مهمون کن ... سر سفره ات بپذیر ... اصلا چرا کم بخوام؟ کاحد من اولیائک ... و ان لم اکن اهلا لذالک و انت اهل لذالک ... اصلا بیا ما رو هم دیوونه کن امسال... چی می شه؟ قول می دم مزاحم دیوونه هات نباشم ... دیگه نباشم ... می دونی ؟

 

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم، از همه بیگانه شویم


جان سپاریم دگر، ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم


تا نجوشیم از این خنب جهان، برناییم
کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم


سخن راست، تو از مردم دیوانه شنو
تا نمیریم مپندار که مردانه شویم


در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم


بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت
گر در این راهِ فنا، ریخته چون دانه شویم


گر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم
گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم


گر چه شاهیم برای تو چو رخ، راست رویم
تا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویم


در رخِ آینه عشق، ز خود دم نزنیم
محرم گنج تو گردیم چو ویرانه شویم


ما چو افسانه دل، بی سر و بی پایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم


گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم
ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم


مصطفی در دل ما گر ره و مسند نکند
شاید ار ناله کنیم استن حنانه شویم


نی خمش کن که خموشانه بباید دادن
پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم

 

مولانا

۲

فرصت آخر

/ بازدید : ۶۱۰

یا من مبدل السیئات بالحسنات

 

اگر فرصتم رو به پایان است و عملی نکرده ام که مرا به تو نزدیک کند، اقرار به گناهانم را و اقرار به غفلت و ناتوانی ام را وسیله ای می کنم به درگاهت تا مرا هم پاک و پاکیزه به مهمانیت بپذیری...

.

.

.

مثل نماز های آخر وقتم باز دیر رسیدم ... باز هم آخر وقت ه ... باز هم لب طلایی ه ... این جوش دیر تو دل من اومده ... اما هنوز وقت هست ... بیا قبول کن ...

۰

خدا را رحمی ای منعم، که درویش سر کویت...دری دیگر نمی داند رهی دیگر نمی گیرد

/ بازدید : ۳۷۲

یا راد ما قد فات

 

آخرین شب جمعه ماه شعبان است... می دانی؟

شاید امشب نباید خوابید... می دانی؟

 
  


قسمتی دیگر از این روایت را هم بشنوید دریافت

 

 

۲

یک پیشنهاد سبز

/ بازدید : ۴۰۴

هو العلیم


از سال ٧٧ با ایشون آشنا هستم و از همون زمان بهشون خیلی علاقه داشتم. چه بسا بعضی از خوانندگان اینجا اون سال هنوز به دنیا هم نیومده بودند. ٧ ساله که به طور متوسط هفته ای یکبار می بینمشون؛ اما تا همین دو سه روز قبل مطلع نبودم از اینکه ایشون مشاور فرهنگی و اجتماعی شهردار تهران هستند تا همین دو سه ماه پیش مطلع نبودم که ایشون عضو هیات مدیره بنیاد کرامت رضوی ه... و این نه از بی اطلاعی من که فقط ناشی از اخلاص و ایمان ایشون ه.

تحلیلگری عمیق، استراتژیست و جهادی، بلندنظر و خوش فکر، پرتلاش و دغدغه مند، باسواد و پر انرژی، مومن و هوشمند، مردمی و متواضع، پاک از هر آلودگی اقتصادی و کاملا آشنا به معضلات اجتماعی تهران و حتی کشور... در این سالهای طولانی آشنایی، این ها برخی از خصوصیاتی هستند که می تونم از ایشون بیان کنم. ممکنه من در برخی مسایل با ایشون اختلاف نظر داشته باشم و برخی رویکردهای ایشون رو درست نبینم (که طبیعی ه) اما یقینا و یقینا به تمام افراد با هر گرایش سیاسی، هر کسی که حق طلبانه به فکر منافع شهر و کشورش هست، این مطلب قابل توصیه است که "حجت الاسلام آقای غلامرضا قاسمیان" رو مد نظر قرار بدهند. اگر در تهران زندگی می کنید، این نام رو فراموش نکنید و اگر هم در اینجا کسی رو دارید این نام رو بهش توصیه کنید.

ایشون برای من الگوی کسی است که علم و معنویت و عرفان رو با مبارزه و زندگی مجاهدانه آمیخته و نمونه ای از تعبیر سید مرتضی آوینی در وصف حضرت امام که "امام رضوان خدا بر او باد به ما آموخت که "انتظار در مبارزه است" و این بزرگترین پیام او بود و پس از او اگر باز هم امیدی ما را زنده نگه میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم. امام ما را آموخت که "عرفان را با مبارزه جمع کنیم" و خود بهترین شاهد بود بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است"


::

باید این رو بدونید که افرادی از نزدیکان ما هم در شورای شهر ثبت نام کردند و هدف من از نگارش این پست نه یک تبلیغ انتخاباتی که ادای یک وظیفه شرعی بود. و الا خدا خودش شاهده که من فرصت های زیادی رو با حضور ایشون در شورای شهر از دست خواهم داد. شاید این متوسط هفته ای یکبار، بشه دو هفته ای، سه هفته ای، ماهی یکبار. نمی دونم. اما می دونم که شهر ما به انسان های صالح و صادقی مانند ایشون احتیاج داره. صرف نظر از نگرش های سیاسی و جهتگیری های فکری.

درباره سایر مسایل انتخابات هم حرفی ندارم. این پیشنهاد هم اساسا ربطی به اصلاح طلبی و اصولگرایی و این قبیل مطالب نداره.


۱

فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ *

/ بازدید : ۳۸۵

هو اللطیف

بیشتر ایام عید را زیر باران نم نم ات بودم. از آن باران های ریز و عاشقانه و ملکوتی ات... زیر باران ت که نوید رویش است و بشارت آبادی و حیات... زیر بارانی که گفته اند زمان نزول رحمت است و کلید دعا و استجابت... حالا هم که دارد باران می بارد... باز هم همان باران نرم و دوست داشتنی که ریز ریز می خورد توی صورت آدم...

ماه رجب هم که هست. یاد حاج آقا مجتبی بخیر که می فرمودند در زمان جاهلیت هم مردم انتظار ماه رجب را می کشیدند تا بیاید و حاجتهایشان را از خداهایشان بگیرند. می گفتند زشت است برای یک مسلمان که از مردم زمان جاهلیت بی عرضه تر باشد...

ای خدای کریمی که به این بنده ات بارها و بارها عنایت کرده ای چیزهایی را که نه تنها درخواست نکرده که حتی نمی دانسته که به چنین چیزی احتیاج دارد بلکه حتی نمی فهمیده و در ذهنش خطور هم نمی کرده ان خیرها و رحمت ها و نعمت ها برای ش خوب است ...

ای خدایی که بارها و بارها محبت ت را نشان داده ای به بنده ای که در برابر لطف و رحمت تو نه که شکر نکرده باشد که صدای اعتراضش را برایت بلند کرده است... آنقدر که مجبور شده ای حکمت کارهایت را برایش نشان بدهی به رویش بیاوری و درد خیر نافهمی اش را به تنش بچشانی...

ای خدایی که ...چه بگویم؟ ... از کجا بگویم؟ ...

ای خدا به حق همین اشک ها که از چشم هایم می بارند، بذرهای بی ثمر این خوانده ها و دانسته ها را در سرزمین وجود من بارور کن... خوانده ها و دانسته هایی که سنگینی می کنند بر دوش هایم.. خوانده ها و دانسته هایی که از خواب غفلت بیدارم نمی کنند... مشتاقم نمی کنند ... اهل راز و نیازم نمی کنند... سحری چرت را از چشم هایم نمی ربایند و بیداری ای برایم به ارمغان نمی آورند...

خدایا به سان همین زمین خشک و بی جان که با نزول بارانت حیات ش بخشیدی، باران مهر و نسیم لطفت را بر این قلب مرده، جان فسرده و این روح آلوده جاری کن... تا از طراوت گلها و بوته های مهر و محبت تو سبز شود و این سرزمین مرده را روحی ببخش و نوری و جنبشی و حرکتی ... که ماه مهمانی ات نزدیک است ... به فضل ت این قلب لبریز از نجاست گناه و آلودگی محبت ها و دلبستگی های دنیایی و نفسانی را از غیر خودت تطهیر کن ... که ناتوان و بی عرضه ام ... که مرده ام و از مرده کاری بر نمی آید و تویی آنکه خودت را محی الموتی نامیده ای ...


* عنوان : سوره فصلت آیه ٣٩


۱

آغاز سال نو ؛ به نام او...

/ بازدید : ۴۴۷

بسم الله الرحمن الرحیم *


به نام او که زینت زبانها و یادگار جانها نام او،

به نام او که آسایش دلها و آرایش کارها به نام او،

به نام او که رَوح [راحتی و آسایش] روح ها و مفتاح فتوح ها [حاصل شدن چیزی بی توقع حصول آن] نام او،

به نام او که فرمان ها روان و حال ها بر نظام  [منظم و استوار] از نام او...


بس قفل ها که به این نام از دل ها برداشته،

بس رقم های محبت که به این نام در سینه ها نگاشته،

بس بیگانگان که با وی آشنا گشته،

بس غافلان که به وی هشیار شده،

بس مشتاقان که به این نام دوست را یافته...


هم یاد است و هم یادگار، به نازش می دار تا وقت دیدار...

گِل را اثر روی تو گُل پوش کند

جان را سخن خوب تو مدهوش کند

آتش که شراب وصل تو نوش کند

از لطف تو سوختن فراموش کند...


کشف الاسرار و عّده الابرار / اثر گرانسنگ رشیدالدین فاضل میبدی


* شاید لطیفترین و شاعرانه ترین تعبیری که شنیدم در ترجمه "بسم الله الرحمن الرحیم" که دقت بالایی هم داشته باشه، این ترجمه است:

                                        "به نامِ خداوندِ مهربانِ مهربووون..."!


۰

در عدم هم ز عشق بویی هست...

/ بازدید : ۵۸۳

یا لطیف


تاریخ زندگی هرکسی مبدائی دارد و آغازی که با روز تولد او آغاز نمی شود. به اولین خاطره ای هم که به یاد می آورد یا اولین تصویری هم که در ذهنش حک می شود هم ربطی ندارد. به زمانی ربط پیدا می کند که وقتی انسان دفتر خاطراتش را ورق می زند از آن قبلتر را دقیق به یاد نمی آورد. زمان های پیش از آن تقریبی اند...! زمانی که با اتفاقی, کسی، فکری، حسی، آغازی، تغییری شروع می شود و در ما و با ما امتداد میآبد... آغازی که لزوما مثبت نیست گرچه اغلب ما اینگونه گمان می کنیم اما گذر زمان است که این را معلوم می کند. سال 95 برای خیلی از ما اینگونه بود. برای من همم می توانست باشد آن هم نوع منفی اش اما به فضل خدا نو به لطف او شد...

سال 95 هم گذشت با خیرهای فراوان، آزمونِ جامعی دشوار، درس های عمیق و آثاری ماندگار. سال جالبی بود هرچند که تلخی های غیر قابل توصیفی همراه داشت. اما گذشت. مثل همه سالهای قبل و من امروز خیلی خوشحال و شادابم. اگرچه که درس های امسال، همیشه "باید" در ذهنم بماند و به یاری خداوند خواهد ماند، اما امسال را فراموش خواهم کرد. همه اتفاقات تلخش را و همه خاطراتی که فراموش نشدنی می نمودند اما امروز آنچنان دورند و کم اهمیت که ابتدا مطمئن نبودم که همه شان همین امسال اتفاق افتاده اند... از تلخی های امسال بگذریم... دوست ندارم به یادشان بیاورم. درس هایش را حفظ من کنم. درس هایی که به قیمت بالایی آموخته ام. درس هایی که در یک نگاه خوشبینانه شاید نتیجه  حضور در کلاسی بالاتر در مدرسه الهی باشند... هر چند که احتمال های زیادی می شود داد؛ اما من ترجیح می دهم که همین نگاه خیلی خوشبینانه را برای این روز های آخر سال برای خودم نگه دارم...

 

:::

روز سال تحویل به نت دسترسی ندارم که تبریک عرض کنم. از این برنامه های ضبط شده هم خوشم نمی آید! پس مجبورم به پیشاپیش تبریک گفتن.

میلاد حضرت فاطمه و سال نو رو تبریک میگم . ان شا الله سال خوبی باشه برای همه تون؛ همه مون.... به تمام معنا...

۲
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان