خیری ندیده ایم از این اختیارها
یا من الیه یرجع الامر کله
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
حافظ
یا من الیه یرجع الامر کله
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
حافظ
یا غفور و یا رحیم
آنچنان لطیف و قشنگ در سه چهار خط، عمق استیصال و دست خالی بودن و بی بهانگی و تهی بودن گوینده را در این عبارت نشانم داده بود که حق استادی به گردنم پیدا کرده است... اصلا "ET" برای من با همین عبارت ابوحمزه گره خورده است... گاهی دل آدم برای یک هویت مجازی که نه دیده ای و نه می شناسی چقدر تنگ می شود... بعضی ها چقدر عمیقند...
.
.
عکس نوشته را هم از او دارم ... نوشته بود : "و قد نزلت منزله الآیسین من خیری**... می دانی؟" چقدر در جانم نشست همین نوشته کوتاهش ...
.
.
دلمون گرفته خیلی...
.
.
* اما خطایی بود که پیش آمد ..
** اینک در منزل ناامیدان از خیر خویش فرود آمده ام ..
یا خیر حبیب و محبوب
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازارِ او بازارها
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را، کاندر تو است آن خارها
هین! خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
یَا مَنْ لا یُقَلِّبُ الْقُلُوبَ إِلا هُوَ
اگر فکر می کنید کسی یا کسانی به شما جوری بدی کردند که نمی توانید ببخشیدشون این فرازهای مناجات سیدالساجدین رو بخوانید. ببینید خدا انتظار داره ما به کجا برسیم. ببینید و ببینم که چقدر باید راه رفت تا به این نقطه ها رسید... ببینیم روح تا کجا می شود که لطیف بشود. ببینیم که انسان تا کجا می تواند دوست داشته باشد. ببینیم که چقدر فاصله داریم تا قله های ایمان. این مفاهیم را نباید فقط در حرکت زبانها دید بلکه باید به دلها مراجعه کرد و دید که چه مقدار با این کلمات نزدیکند...:
اللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنِّی مَا حَظَرْتَ عَلَیْهِ،
خدایا! اگر یکى از بندگان تو به ناروا مرا آزرده
وَ انْتَهَکَ مِنِّی مَا حَجَزْتَ عَلَیْهِ،
و آبروى مرا به ناسزا برده
فَمَضَى بِظُلَامَتِی مَیِّتاً، أَوْ حَصَلَتْ لِی قِبَلَهُ حَیّاً فَاغْفِرْ لَهُ مَا أَلَمَّ بِهِ مِنِّی،
و با حق من در گذشته و یا زنده است و حق من بر وى باقى است، پس از آنچه در باره من کرد در گذر (از آنچه مرا با آن آزرده است درگذر)
وَ اعْفُ لَهُ عَمَّا أَدْبَرَ بِهِ عَنِّی،
و آنچه از حق من با خود برد بر وى مگیر
وَ لَا تَقِفْهُ عَلَى مَا ارْتَکَبَ فِیَّ، وَ لَا تَکْشِفْهُ عَمَّا اکْتَسَبَ بِی،
و کارهایى که نسبت به من روا داشت به یادش میاور و آن را پیش چشمش مکش . (یعنی حتی نفهمه که به من چه ظلمی کرده و خاطر او در این حد هم آزرده و آشفته نشه برای آزردگی ای که از او به من رسیده!)
وَ اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ، وَ تَبَرَّعْتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَیْهِمْ أَزْکَى صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِینَ، وَ أَعْلَى صِلَاتِ الْمُتَقَرِّبِینَ
و این گذشت رایگان و بخشش بى دریغ مرا بى آلایش ترین صدقه و ارجمندترین عطیه گردان که تصدق دهندگان و قربت کنندگان به مستمندان بخشند (از یک جنبه یعنی این بخشش رو برای او بی منت قرار بده و اجازه نده با منت کارم رو خراب کنم)
وَ عَوِّضْنِی مِنْ عَفْوِی عَنْهُمْ عَفْوَکَ،
و در عوض عفو من از آنها، تو نیز مرا عفو کن
وَ مِنْ دُعَائِی لَهُمْ رَحْمَتَکَ
و به ازاى دعاى من درباره آنها، مرا ببخش
حَتَّى یَسْعَدَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا بِفَضْلِکَ، وَ یَنْجُوَ کُلٌّ مِنَّا بِمَنِّکَ
تا هر کدام از ما به فضل تو سعادتمند گردیم و به نعمت تو رستگار شویم
دعای ٣٩ ام صحیفه سجادیه
خدا شاهده این دعاها معجزه است... اگر معصوم نفرموده بود ما می پذیرفتیم که کسی که ما رو آزار داده حتی نفهمه که ما رو آزار داده؟ می پذیرفتیم که در ازای ظلمی که به ما کرده خدا باران رحمت رو به سر او بباره تا جاییکه رستگار بشه و سعادتمند؟ خدا شاهده این حرف ها معجزه است...
+
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
* #حافظ
یا خیر حبیب و محبوب
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد...
+ می خواهم ببینم می توانم قواعد "مذهب عشق" را بفهمم؟ می خواهم ببینم یک مدعی باید چه کند که عاشق واقعی باشد. می گذارم شان توی موضوع "مذهب عشق" و "ز من بپرس که فتوا دهم به مذهب عشق"...
اگر از لطایف این مذهب نکته ای توی ذهنتان بود خوشحال می شوم برایم بگویید...
هو الهادی
آنچه آدمى را بالا مىبرد، نه سرمایه است و نه عمل که سعى اوست. سعى، نسبت عمل به سرمایه است و حالتى است در عمل، نه خود عمل. کسى که مقدارى سرمایه دارد؛ مثلاً صد تومان و از این مقدار، ده تومان بیرون آورده، با کسى که هزار تومان سرمایه دارد و از آن، صد تومان بیرون کشیده است، سعىشان یکى است گرچه عملهایشان متفاوت است.
آنچه به انسان رفعت مىدهد، بسته به مقدار سعى اوست، نه عمل او؛ که عمل وابسته به شرایط و امکانات آدمى است، ولى سعى در هر مقدار از استعداد و توانایى اوست.
حرکت / علی صفایی حائری (عین- صاد)