حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

در ستایش نقد و نقادی

/ بازدید : ۴۳۱

هو البصیر


نقد هم آینه است و هم پنجره. پنجره ای رو به اثر و برای شناخت آن و آینه ای به سوی خود و برای درک آن ...

اصل این جمله -با کمی تغییر و کمی توضیح!- از "مسعود فراستی" است. نقد بخوانیم و نقد کنیم. نقد هر "اثر"ی، لبه های احساس انسان را تیز می کند (این هم از مسعو فراستی است؛ در سرمقاله شماره اول فصلنامه فرم و نقد. باز هم با کمی تغییر و بدون توضیح!).  "اثر" فراتر از یک فیلم یا یک کتاب یا یک نقاشی یا یک محصول صنعتی، ممکن است یک کنش رفتاری یا یک تحول درونی و یا حتی یک نوسان روحی باشد. اینها هم اثرند. اثری محصول یک انسان که آن انسان می تواند خودمان باشیم یا دیگری.

خداوند متعال اجازه نداده است که در اثرهای مربوط به دیگران (مخصوصا در اثر های درونی، عاطفی یا کنش های رفتاری ناشی از عقیده و یا هر تحول روحی) از اثر به موثر و مولف برسیم. به این معنا که "شخص را مورد قضاوت مطلق قرار دهیم". اگرچه انسان ناخودآگاه ممکن است به یک نتایجی دست پیدا کند یا بتواند تابع حرکت فکری و ذهنی افراد را در ذهن خود ترسیم کند و عواقب این حرکت را پیش بینی کند، اما "او" جل و اعلی اجازه نداده است این تصویر در ذهن ما تبدیل به یک واکنش بیرونی شود و ترتیب اثر پیدا کند. او فقط اجازه داده است که "اثر" افراد قضاوت شود و نه خودشان. این قضاوت هم باید بر اساس "بینات" و "مسلمات" باشد نه "ذهنیات" و  "تحلیل ها".

با این وجود، درباره اثرات خود شخص قضیه کاملا برعکس است. کار به یک قضاوت تردید آمیز بر اساس اثر و نه موثر و بر مبنای بینات و مسلمات ختم نمی شود. انسان باید خودش را بیرحمانه نقد کند. زیر ذره بین بیاندازد و کنش ها و واکنش های اثر و موثر (خودش) را در سختگیرانه ترین حالت ببیند و و حتی برای احتمالات یقه خودش را دو دستی بچسبد.

نقد، لبه های احساس انسان را تیز می کند. انسان را نسبت به وقایع و نسبتشان با حقایق (بیرونی یا درونی) حساس تر می کند. تو را درگیر می کند با لایه هایی از اثر (برای خودت یا دیگران)  و با لایه هایی از خودت. چرا؟ چون نقد هم پنجره است و هم آینه. اینکه چگونه می بینی، از چه راهی به دنیای اثر وارد می شوی و نهایتا چه چیزی برای تو در اثر پر رنگ تر است و آن را بیشتر می بینی، یکی از آینه هایی است که نقد برای دیدن درون (درون خودمان و نه درون اثر) در دستان ما می گذارد.

ضمن اینکه نقد خواندن مستقل از دیدن / خواندن اثر است. نقد خواندن فارغ از / بدون دیدن یا خواندن اثر، کارکرد دیگری هم دارد. به خواننده یاد می دهد چگونه می توان یک اثر را شناخت (مبانی شناخت)، از کجا باید شروع کرد و از چه زاویه ای باید دید و مهمتر از همه اینکه چگونه گفت. یکی از هنرهای انسان، این است که تمرین کند که حال درونی و فهم مبهم خود را چگونه و با چه زبان و کلماتی بگوید. ممکن است این "گفتگو" مخاطبی جز خود انسان نداشته باشد ولی اینکه بیاموزیم با خودمان چگونه گفتگو کنیم...

"چگونگی و عناصر فهم و شناخت"، "چگونه ورود کردن"، "چگونه دیدن" و "چگونه گفتن" چهار نتیجه نقد خواندن است. ضمن اینکه "چه دیدن" هم در نهایت می تواند یکی از کارکردهای عینی و ثانویه نقد خواندن باشد...

فراموش نکنیم که "نقد" هم خود یک اثر است و با تقویت حس نقادانه در درون انسان، "نقدها" هم زیر تیغ خواهند رفت اما نه تا قبل از شکل گرفتن تفکر انتقادی در وجود انسان.

:::

پ.ن : به گمانم همواره "چگونه گفتن" بر "چه گفتن" مقدم است. اصلا اغلب (اگر نگوئیم همیشه) اینکه چه چیزی می خواهیم بگوئیم از دل چگونه گفتن بیرون می آید و شاید هیچوقت مجزا از چگونه گفتن، چیزی برای گفتن نباشد... این هم از درس های مسعود فراستی است! باید برای این دو پست های جداگانه ای بنویسم. هم برای مسعود فراستی و هم برای اهمیت چگونگی گفتن در برابر آنچه می خواهد گفته شود...

پ. ن ٢: این مطلب به نوعی جواب یکی از پست های یکی از همسایه های عزیز اینجاست. همسایه خیلی عزیز مجازی ما با خانه دوستداشتنی و مطالب خواندنی اش، در پستی آدم هایی که از خودشان خیلی انتقاد میکنند را به چالش کشیده اند و کامنت ها را هم بستند!!


۴
جناب دچار
۱۶ بهمن ۱۷:۵۲
سلام
پاسخ :

سلام :)

خیلی خوش اومدید به اینجا :)

پرواز ...
۱۷ بهمن ۱۱:۰۶
انسان باید خودش را بیرحمانه نقد کند. زیر ذره بین بیاندازد و کنش ها و واکنش های اثر و موثر (خودش) را در سختگیرانه ترین حالت ببیند و و حتی برای احتمالات یقه خودش را دو دستی بچسبد.


موافقم! اما نه به آن اندازه تند و بیرحمانه و نه به آن اندازه مکرر که از یک جایی به بعد دیگر ببُرد! این وسط یک تنفس لازم است انگار (قطعا از تنفس منظورم بی خیالی نیست...اما دقیق نمی دانم این تنفس چه طور باید باشد.) که یک وقت نقدها نشوند مثل نصایح هزار بار گفته شده ای که دیگر هیچ کس هیچ وقعی به آن ها نمی نهد! آدم باید یاد بگیرد بعضی وقت ها حق هایی هم برای خودش قائل شود. شرایط را بسنجد و یا حداقل کارهای مثبت را ببیند، در کنارش منفی ها را هم. اما نه آنکه در کارهای مثبت هم آن قدر به خطاهای ریز و کوچک اطراف کار نگاه کند، که اصلا فراموشش شود که اصل کار درست بوده و خرده کاری هایی مانده برای درست " تر " شدنش ... بالاخره نقد به معنای درستش دیدن خوبی و بدی با هم است... نه صرفا بدی !
پاسخ :

1. سلام  :) عذر میخوام از اینکه انقدر دیر دارم پاسخ می دم به کامنت شما. متاسفانه کمی سرم شلوغ بود و هست این ایام. ببخشید

2. به نظرم پاسخ کامنتتون خودش نیازمند دو سه تا پست باشه. نکات و مقدمات زیادی هست که باید قبل از نتبجه گیری نهایی، بهشون پرداخت. اما من مختصر جواب می دهم و ان شا الله خودتون بهتر از من می تونید جمع بندی کنید.

3. اولین نکته اینکه منظور از لفظ بیرحمانه در متن من  موشکافانه و دقیق همچنین بدون اغماض بود. البته این دقت و این اغماض دارای مراتب هستند که هر کسی به فراخور "سرمایه"های الهی که داره می تونه سطحش رو تعیین کنه (یا به عبارتی تعیین می شه خودش).

4. گاهی (اغلب) موضوع اصلا "خرده کارهایی برای درست تر شدن" نیست. روباره به اون نکته که در پ. ن. 1 گفتم دقت کنید. اصلا آنچه می خواهیم بگوییم اساسا از دل "چگونه گفتن" میاد. به عبارت سینمایی "محتوا از دل فرم خارج میشه و اساسا محتوا وجود مستقلی نداره". بعضی چیزها مثل نجاست می مونن تو غذا. ذره ای از اون کل غذا رو از بین می بره.

5. بعضی چیزها تو وجود آدم هست که توی خرده کارها خودش رو نشون نمیده اما ناگهان در جایی بروز می کنه و کل گذشته رو از بین می بره. "تکبر" در شیطان از همین مقوله است. و البته برعکس. چیزهایی که تو وجود انسان هست و همه بدی های آدم رو ناگهان عوض می کنه با خوبی. نمی دونم اون چیه اما هرچی هست "حر" یکی از اونها رو تو وجودش داشت... خیلی تو شماره 4 و 5 میشه حرف زد. گفت که "گر نه موش دزد در انبان ماست / گندم اعمال چل ساله کجاست؟" مگه ماها کم کار خوب می کنیم؟ پس چرا وضع هامون اینجوری ه؟

6. فرمود "من جاء بالحسنه فله عشر امثالها " ... هر کس بتونه بیاره ... مگه میشه برد؟ قسم خورده اون رجیم که لأقعدنَّ لهم صراطَک المستقیم ...

7. خیلی از این حرف ها بستگی به این داره که دنبال چی هستیم؟ چی اولویت داره و چی نداره؟ مساله اولویت ها خیلی مهمه...

8. در خیلی از جاها باید ظرفیت نفس در نظر گرفته بشه و الا جفتک می زنه و همه چیز رو خراب می کنه و از بین می بره.

9. آقای صفایی یه جمله جالبی دارند که برگرفته از این آیه قرآن ه: "لیس للانسان الا ما سعی...". ایشان می فرماید:

آنچه آدمی را بالا می برد، نه سرمایه است و نه عمل. بلکه سعی اوست. سعی یعنی نسبت عمل به سرمایه. به طور مثال کسی که صد تومان دارد و از این مقدار، 10 تومان آنرا انفاق می کند باکسی که 1000 تومان دارد و 100 تومانش را انفاق می کند سعی شان یکی است. گرچه عمل هایشان متفاوت است ...

10. دیگه حال نوشتن نیست. نمی دونم تونستم حرفم رو برسونم یا پراکنده گویی کردم و ... حرف آخر اینکه من فقط حرف هایی که یاد گرفتم رو نقل کردم. من عامل به خیلی از این حرف ها نیستم. ان شا الله شما که جوانید و فرصت دارید از جوانی خودتون بهره مند باشید... ان شا الله...

 

 

ب.ن. : چرا کامنت ها رو بستید؟ چی شده؟ اتفاقی افتاده؟

پرواز ...
۲۳ بهمن ۲۲:۱۲
سلام و عرض احترام 

ممنون از پاسخ تون ... چند بار خوندم و قطعا چند بار دیگه هم خواهم خوند :)



نه. مشکلی پیش نیومده. تصمیم گرفتم چند وقتی هم با بسته بودن کامنت ها پیش برم ببینم چطوریه !!


فکر میکنم شما فیلمای جشنواره رو دنبال کردید ! (همین طوری بر اساس پست های قبلی اینو گفتم ) اگر که فکرم درسته ، وقت و حوصله اگر داشتید در مورد فیلما برای ما هم بنویسید لطفا ...
پاسخ :

سلام :)

الف. خوب بود اگر نظرتون رو می گفتید درباره حرفها. اما مهم نیست. امیدوارم به درد بخور بوده باشه و مفید به فضل الهی...

 

ب. خدا رو شکر. ان شا الله بهتر از قبل باشید. البته حرف من فقط برای بستن کامنت ها نبود... یه حس بود.

(بگذارین از این اتفاق استفاده کنم در راستای حرف قبل پیشنهادی بکنم. ربطی به شما نداره البته. کلی می گم. به خودمم می گم. بیاین فکر کنیم به انگیزه هایی که آدم ها می تونند برای باز گذاشتن و یا بستن کامنت ها داشته باشند و اونها رو به خدا نزدیکتر کنه یا حرف های خوبشون رو خراب کنه و از بین ببره ...)

 

ج. متاسفانه نه! هیچ  فیلمی ندیدم. اما نقدها رو تا حدودی پیگیری کردم. مثلا  بعضی قسمت های مجله سینمایی آپوستوروف که در آپارات پخش شده (دارم به تدریج می بینم.). وقت کردید  شما هم ببینید. در راستای حرفهای قبل لااقل شماره 1 اش رو ببینید. بخش گفتگوی مسعود فراستی با شهرام مکری خیلی جالب و دیدنی ه.  شاید به زودی در یه پستی لینکش رو بزارم. ان شا الله قراره به همین زودی ها فرصت دیدن اکران نیمه خصوصی بعضی هاشون دست بده. اون زمان هر فیلمی دیدم اینجا درباره ش می نویسم اگر خدا بخواد...

 

د. امشب در شبکه چهار یه برنامه دیدم به نام "ققنوس؛ هم اندیشی سینمای انقلاب" با اجرای اکبر نبوی که امشب بهروز افخمی مهمانش بود. نمی دونم تا کی هست اما گویا هر شب ساعت هشت و نیم یا نه داره. به نظرم جالب اومد. دوست داشتید ببینید...

پرواز ...
۲۷ بهمن ۲۱:۴۵
به خاطر اینکه نخوام وقت بذارم یا این چنین دلایل نبود که حرف های پاسخ شما رو ادامه ندادم. باید وقت بقیه رو هم لحاظ کنم:))
دقیقا یکی از گیر های من همون " سرمایه های الهی " هست که شما گفتید. یک بار فکر کنم توی همین وبلاگم نوشته بودم از اینکه چه قدر سخته فهمیدن حد و حدود وسع ِ هر فرد، توی آیه ی لایکلف الله نفسا الا وسعها!



کامنت ها رو که دلم میخواد باز بذارم ، ولی خب ...
حالا هر چند پست یک بار باز می کنم کامنت ها رو . از این یک طرفه نوشتن خودم هم خوشم نمیاد...!


تا حالا تقریبا هیچ نقدی رو به صورت جدی دنبال نکردم! اما دیدم شما چند وقتی این جا نوشتید ناخودآگاه روی نقد ها حساس شدم کمی!
رفتم آپاستروف رو سر زدم. خیییلی زیاد بود ! اولیش رو که گفتید سعی می کنم ببینم ولی در کل خیلی زیاده و منم فکر نکنم حوصلم بکشه این همه نقد ببینم. حالا اگر فیلم ها رو می دیدم شاید دنبال می کردم به خاطر حساسیت و سروصدا هایی که این جشنواره داشت. 
ققنوس هم چند تایی کلیپ دیدم ازش فقط! 
پاسخ :

البته خیلی کسی اینجا رو نمی خونه مخصوصا وقتی میان پست ها فاصله می افته. اما منم اصراری ندارم! نه اینکه دوست ندارم ولی دلایلی هست که خودتون هم حتما می تونید حدس بزنید. هر جور راحتید. وبلاگ جای خیلی از بحث ها نیست. ظرفیتش رو نداره اساسا...


درباره آیه "لا یکلف الله نفسا الا وسعها" حرف های مختلفی هست یکی هم اینکه میشه این آیه رو اینجوری ترجمه کرد: "تکالیفی که خداوند متعال از انسانها خواسته است همه متناسب با وسع و توان انسان است". یعنی اگر خداوند انسان را به موضوعی امتحان می کند پیش از آن توانایی و امکان عبور او از این امتحان و تکلیف را لحاظ کرده و به او عطا کرده است. مثلا با دوستی آشنا شده که می تواند او را کمک کند. من خودم شخصا به صورت متعدد این رو تجربه کردم.

خداوند فرمود "بل الانسان علی نفسه بصیـ-ییییییییییییـ-ره" (ه آخر بصیره مثل ه آخر علامه برای مبالغه و تاکید است. والا "نفس" از نظر قواعد عربی مذکر به حساب میاد). انسان دقت کنه و توجیه نکنه خودش رو خوب خوب خوب میفهمه و می شناسه. (چون نمی شناسید بذارین یه مثالی بزنم از خودم. همین دیشب یه نفر داشت رد می شد از کنارم و من تا متوجه حضورش شدم با دستمال بینی ام رو پاک کردم. یه لحظه به خودم دقت کردم دیدم ظاهرش این بود که می خواستم متوجه نشه دارم گریه میکنم و باطنش دقیقا عکسش بود... شاید اصلا همین رو هم براتون تعریف کردم تا بگم من به خودم چقدر دقت دارم. اینجور نیست واقعا... واقعا...)

ضمن اینکه نیازی نیست انسان بدونه چقدر وسع داره بلکه باید به اندازه توانش سعی کنه برای انجام تکلیفی که تشخیص میده بر دوشش هست. ضمن اینکه مراقب باشه (مراقبت درونی) که تکلیف بر اساس "هوای نفس" تعیین نشه. مثل خیلی ها که برای گرفتن پست و سمت احساس تکلیف می کنند (البته نه همشون. بالاخره یک نفر باید مسئولیت قبول کنه). خیلی حرف هست اما من خیلی دلم نمی خواد بگم. اینها اگر از باطن با صفا در بیاد اثر داره، به جان میشینه... من که می گم فقط بار خودم رو سنگین می کنم و شما رو خسته ...


بازم تکرار می کنم "نقد لبه های احساس انسان رو تیز می کنه" آدم بهتر حس می کنه بهتر می فهمه احساس خودش رو نسبت به چیزی و می تونه اون رو مدلل کنه. دلیل بروز احساسات مختلف رو توضیح بده. مثلا آدم ها فکر می کنند "دوست داشتن" دلیل نمی خواد. دوست داشتن دلیل داره. دلیلشم قابل ردیابی ه. فقط باید آدم بتونه درست خودش رو تحلیل کنه. نقد کمک می کنه. این یک توصیه دینی ه اگر با جوانبش دیده بشه...  نقد فیلم دوست ندارید نقد کتاب بخونید...

٨ تا که بیشتر نیست! کلا هشت ساعت. پشت سر هم هم نمی خواد ببینید که! از شما بی حوصلگی اینجوری بعید بود به نظرم! من اینطوری شما رو شناخته بودم... و مطمئنم که درست شناختم. شاید بی حوصله بودن دلیل دیگری داشته باشه...

به هر صورت امیدوارم کسالتتون برای همین باشه و کسل نباشین...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان