حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

همچون انار خون دل از خویش می خوریم...

/ بازدید : ۱۲۹۲

یا لطیف


ظاهرش که شبی است مثل باقی شب ها! حالا چند ثانیه طولانی تر. خوب که چی مثلا؟

با خودم فکر می کردم  اصلا موضوعی مثل "طولانی ترین شب سال" مگر جشن گرفتن دارد؟ اصلا چه چیز جشن گرفتنی ای توی آن هست؟ آن هم در عصری که تفریح آدم ها خیلی فردی تر و دایره اش بسیار بسیار وسیع تر است از دورهم نشینی های شبانه و هندوانه خوردن و فال حافظ گرفتن...

خود اینکه این همه مناسک دارد برای خودش هم جالب است. نوروز با آن همه یال و کوپال و پیشینه سنتی اش، آنقدر مناسک ندارد که یلدا...

::

عمیق تر از این حرف ها باید باشد به گمانم... 

::

 خوب که فکر می کنم به نظرم می آید آدرس را غلط رفته ایم. شاعرها با شاعرانگی شان و واژه ها با ظرفیت محدودشان ما را به اشتباه انداخته اند. گمان کرده ایم آنچه جشن می گیرند «شب» است! بلندترین تاریکی سال را...

«بلندترین شب سال» اما روی دیگری هم دارد و آن «پایان غلبه تاریکی است بر نور». وقتی کامل اوج گرفتی، ناخودآگاه تازه زمان فروریختنت فرا رسیده است. از فردا این نور است که هر روز تاریکی را بیشتر پس می زند، عقب می راند و خودش به پیش می تازد.

دقت که می کنی می بینی اینطور که نگاه کنیم تازه مناسک هم رنگ خواهند گرفت. مفهوم پیدا خواهد کرد. مثلا همین هندوانه. هندوانه است و روزهای بلند تابستان و رفع عطش. هندوانه اصلا مال تابستان است. مال روزهای حکومت روز.

یا «فال حافظ». راستی مگر فال گرفتن برای دیدن و حدس زدن آینده نیست؟ برای رسیدن به افق های روشن. امیدی در دل ناامیدی؟

::

راستش به نظر من شب یلدا جشن آغاز پیروزی نور است بر ظلمت. جشنی برای امید و انتظار. جشن طلیعه رسیدن بهار. گرچه که این بهار از دل زمستان بیرون می آید و «یحی الارض بعد موتها...»

::

از این فلسفه ها که بگذریم شاعر می فرماید:


دقیقه ی آخر
پاییز تقویم را معطل می کند
شاید ،
برگردی...
یلدا مگر همین نیست ؟

...

 معصومه  صابر


+ ابتکار شعر تصویر از این وبلاگ بسیار خواندنی است:  همچون انار خون دل از خویش می خوریم / ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما...

+ این تصویر هم هست

۴
پرواز ...
۳۰ آذر ۱۷:۴۲
اصلا همین که پاییز تموم بشه ؛ جشن میخواد !
با این حال و هوای گرفته و بدون بارون امسالش ...
پاسخ :

البته من پاییز رو دوست دارم. :/  اما قصد این بود که دنیای کمی وسیعتری در برابر چشمان شما باز بشه :| که با این کامنت تمام امیدها به یاس مبدل شد :D

پلڪــــ شیشـہ اے
۰۱ دی ۰۸:۳۴
چه دید جالبی. 
قابل تامل بود.
پاسخ :
:)
پرواز ...
۰۱ دی ۱۸:۵۹
من دچار پدیده ی آب رفتگی مغز شدم :(

پاییز واسه دو سه هفته خوبه ... یا مثلا دو سه هفته درمیون پاییز باشه. نه که سه ماااااااه پاییز باشه ...
پاسخ :

 :)))

 

چرا ؟ به خاطر دلگیریش؟

پرواز ...
۰۲ دی ۱۰:۱۷
به من بی حوصلگی القا میکنه پاییز !  
پاسخ :

 

این جور القائات برای خود نفس ه آدم ه به نظرم. و می تونه این القا درونش کنترل بشه یا القای دیگری وارد بشه. مثلا زمستون که فصل بسیار بی روحی ه و خود قرآن می فرماید : یحی الارض بعد "موتها"، وقتی به آدمی که دل به خدا داده و همت ش رو خرج او می کنه ارائه بشه می گه (و گفتند عرفای ما) که زمستون بهار مومن و عارف ه. چرا؟ چون شبهاش طولانی ه و می تونه بیشتر با خدا مناجات کنه... ببینید چقدر تفاوت نگاه هست بسن ما و چنین آدمی.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان