شب رغبت ها...
یا لطیف
من نمیگویم که عاقل باش یا دیوانه باش
گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش
گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو
ور وصال گنج خواهی سر به سر ویرانه باش
گر ز تیر غمزه خونت ریخت ساقی دم مزن
ور به جای باده زهرت داد در شکرانه باش
چون قدح از دست مستان می خوری مستانه خور
چون قدم در خیل مردان میزنی مردانه باش
گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش
یا به چشم آرزو سیر رخ صیاد کن
یا به صحرای طلب در جستجوی دانه باش
یا مسلمان باش یا کافر، دورنگی تا به کی
یا مقیم کعبه شو یا ساکن بت خانه باش
اونقدر سرم شلوغ بود که فرصت نشد درباره این شبها و روزهای بارونی تهران مطلبی بنویسم. عالی بودن این روزها...
ان شا الله خدا مبدا میل مون رو عوض کنه که امشب شب تقدیر میل ها و رغبت هاست. التماس دعا
* فروغی بسطامی
بعدا نوشت: چرا هیچکس نگفت اینجا انقدر بهم ریخته است؟!