حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

عکس های شاد؛ قلب های افسرده + توضیح

/ بازدید : ۱۷۶

یا خیر منزولٍ به *

 

خبر را که خواندم، بغض کردم. اصل فوتش انقدر غصه دارم نکرد که خبر گزارش پزشکی قانونی. با صد قرص... ای کاش دروغ بود این خبر خودکشی... تصور می کنم که دانه دانه قرص ها را خورده است... در حالی که تکیه داده است به مبل... قبلش هم که نشسته است برای دخترکش گندم، نامه نوشته است...

اما آن چیزی که برای من خیلی تکان دهنده بود، حجم افسردگی و پژمردگی کسی بود که در برابر دوربین (حتی در آخرین فیلمی که از خودش در فضای مجازی گذاشته بود برای تبریک عید نوروز) آنقدر سرزنده و شاداب، برنامه اجرا می کرد... در عکس ها هم نه! در فیلم ها! یعنی ما انسانها گاهی چنان بازی ای می کنیم که خودمان را هم گول می زند... چه برسد به دیگران. واقعا «خودت باش» توصیه مزخرفی است...

 

(دوست مجازی گرامی و محترمی خبر تکذیبیه پزشکی قانونی را برایم ارسال کردند. ان شا الله که خودکشی نکرده باشند. انسانی که به خودکشی می رسد (معمولا) از چند مرحله حساس و مهم قلبی و روحی عبور کرده است. گرچه در اصل آنچه می خواستم بگویم فرقی نمی کند. این مطلب که ایشان به دلیل افسردگی قرص مصرف می کردند قطعی است. البته چرایی افسردگی خود تحلیل جداگانه ای می طلبد. خاصه درباره این مرحوم. که موضوع بحث این نوشته نیست. اگر از آنها که به دنبال بهانه برای تکرار حرف های کم مایه شان هستند بگذریم، تحلیل و فهم مساله آنقدرها هم ساده نیست. راحت ترین کار محکوم کردن مردمی است که ماجراهای منتشر شده از ایشان را دستمایه قضاوت کردند و دادن شعار بی معنا و هدفمند «قضاوت فقط کار خداست»! البته این که افسردگی هم مال این ماجرا باشد خودش محل سوال است (که نیست). اما درس مهمی که می توان گرفت این است که بعضی مسیرهای اشتباه، راه بازگشت ندارد... یا بگوییم خیلی با سختی و دشواری می توان از آن مسیر بازگشت. البته الخیر کله بیده جل جلاله و این حرف ها صرفا بر اساس نگاه و دست کوتاه "منطق" است (تازه اگر منطقی باشد!). بگذریم...)

 

در گلوی من
ابر کوچکی است
میشود مرا بغل کنی؟
قول میدهم
گریه
کم کند...

مژگان عباسلو

 

* بخشی است از نماز میت... "ای بهترین میزبان" ... می خواهم وصیت کنم روی سنگ قبرم بنویسند...

** درباره مرحوم آزاده نامداری است این پست، برای آنها که هنوز متوجه نشده اند... 

***  ایام را و سال نو را تبریک می گویم. ان شا الله سالی پر از خیر و برکت و رشد روحی و معنوی الهی باشه برامون.

**** " الهــی قـد افـنیـت عـمری فی شـرة السهـو عـنـک و ابـلیـت شــبابـی فی سکرة التـبــاعـد مـنک" ... جوانی ام سپری شد... می دانی؟ حالا بهتر می دانم که "در مستی دوری از تو گذشتن" یعنی چه...

***** این تصویر قدیمی

۱

زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است...*

/ بازدید : ۲۰۸

هو الشهید

 

1.

نوشته بود: «در این روزهایی که بازار "مردن" انقدر داغ ه [و ترس از مرگ حتی]، چقدر زیباست انسان با "شهادت" از این دنیا بره...»

#شهید_محسن_فخری_زاده

 

2. 

"شهادت"، یه جورایی "روغن ریخته رو نذر امامزاده" کردن ه ! ما که قرار ه بمیریم، خدا هم فرموده زمانش معلوم ه. وقتی زمانش برسه هر جایی باشیم، تو هر حالی که باشیم، می ریم. یکی کرونا می گیره، یکی تصادف می کنه، یکی تو حادثه آتشسوزی فوت میکنه، یکی سکته میکنه... یکی اما سعادتمندانه با شهادت از این دنیا می ره. امشب فرزندان و خانواده شهید فخریزاده عزادار پدرشون می بودند! صنعت هسته ای و موشکی کشور داغدار از دست دادن دانشمند بزرگی از مجاهدان این مرز و بوم بود. حتی اگر محسن فخری زاده شهید نمیشد! اما الان اونها غمی همراه با افتخار رو تجربه می کنند. وظیفه ای رو بر دوش خودشون حس می کنند، و ما هم...او که رفت. اما برماست که لحظه مردن خود رو از الان درست بسازیم...

 

3.

"ارزشمند بودن" تو دنیایی که تقریبا هر چیزی فاقد ارزش تلقی می شه، و ارزشزدایی از هر چیزی که روزگاری ارزشمند تلقی میشده، ارزش شده، چقدر غبطه برانگیزه...

 

4.

و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلبٍ ینقلبون... به زودی خواهند دانست...

 

* سید شهیدان اهل قلم؛ شهید سیدمرتضی آوینی

۲

روضه

/ بازدید : ۲۰۹

یا حـ سـ ـیـ ـن

 

می‌ رفت که با آب حیات آمده باشد
می ‌خواست به احیای فرات آمده باشد

 

احساس من این است که با پر شدن مشک
از خیمه خروش صلوات آمده باشد

 

بشتاب ! که در مشک تو این سهم امام است
بشتاب ! اگر فصل زکات آمده باشد …

 

برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد
می ‌خواست به رمی جمرات آمده باشد …

 

جایی ننوشته‌ ست که در علقمه … زهرا …
اما نکند آن لحظات آمده باشد

 

نقل است که توفان شد و پیداست که باید
چه بر سر کشتی نجات آمده باشد
 

:::

 

طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه
شاید عمو از راه فرات آمده باشد …

 

حسن بیاتانی

 

۰

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی...

/ بازدید : ۲۳۸

یا هادی المضلین

 

خدایا... ما رو از شک ها و شرک هامون رها کن... به خودت قسم خسته شدیم از این همه شک و شرک... سینه مون تنگ شده و جانمون آزرده گردیده... روح و قلبمون از آرامش تهی شده...خسته شدیم از خودمون... از این شاخه به اون شاخه کردن هامون...

ماه مبارک رمضان و مهمانی زیبات هم تموم شد. لطفت جاری بود... ظاهر بود... بیش از همیشه و لطیف تر از هر زمان... اما شک و شرک های ما هنوز در قلب مون جولان می ده... ما رو از شک ها و شرک ها به یقین و توحید برسون...

 

 

+

أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ...؟   سوره یوسف آیه 39

 

+

هذا مقام العائذ بک من النار...

 

 

۰

برخاک راه یار نهادیم روی خویش... بر روی ما رواست اگر آشنا رود...*

/ بازدید : ۲۰۸

یا رفیق

 

فوعزتک لو انتهرتنى ما برحت من بابک و لا کففت عن تملّقک ...**

 

به خودت قسم اگر من را از در خانه ات برانی، جایی نخواهم رفت... پشت در خواهم نشست... فریاد خواهم زد با همه جانم... اشک خواهم ریخت با همه وجودم... صدایت خواهم زد با همه امیدم... مدام می خوانمت... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق...

 

مردم می گذرند... عابرها... مقیم ها... رفیق هایت... مشتری های ثابت و دائمی ات... مشتری های گذری و موقتت... به همه شان خواهم گفت... می گویم که رفیق خوبی هستی... می گویم که خیلی جای خوبی آمده اند... می گویم از همه خاطراتمان... از همه مهربانی هایت برایشان خواهم گفت... از همه رفاقت ها و دوستی هایت... از همه کمک هایت... از همه وقت هایی که عیب هایم را دیدی و پوشاندی ... از همه آبروهایی که دادی و حفظ کردی... داستان زندگی ام را می گویم برای همه... می گویم برایشان...

 

* حافظ

** فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی

۱

ONLY GOD

/ بازدید : ۳۴۲

بسم الله الرحمن الرحیم

 

لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ ۙ وَیَومَ حُنَینٍ ۙ إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغنِ عَنکُم شَیئًا وَضاقَت عَلَیکُمُ الأَرضُ بِما رَحُبَت ثُمَّ وَلَّیتُم مُدبِرینَ﴿۲۵﴾

بی تردید خدا شما را در جبهه های زیاد و عرصه های بسیار یاری کرد و [ به ویژه ] روز [ نبرد ] حنین ، آن زمان که فزونی افرادتان شما را مغرور و شگفت زده کرد ، ولی ( این فزونی جمعیّت ) هیچ به دردتان نخورد، و زمین با همه وسعت و فراخی اش بر شما تنگ شد ، سپس پشت به دشمن از عرصه نبرد گریختید.

 

ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلىٰ رَسولِهِ وَعَلَى المُؤمِنینَ وَأَنزَلَ جُنودًا لَم تَرَوها وَعَذَّبَ الَّذینَ کَفَروا ۚ وَذٰلِکَ جَزاءُ الکافِرینَ﴿۲۶﴾

آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد ، و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمی دیدید ، و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد ، و سزای کافران همین بود...

 

آیات سوره توبه اند. برای آن گاهی که مسلمانان به جای تکیه به حضرت حق، بر تعداد و نفرات خود تکیه کردند. گمانم این است که گرفتار تکیه بر اسباب شدیم به جای تکیه بر حضرت حق. تکانه ها و در گوشی های خداوند هم یاری و نصرتی است از جانب او اگر در مسیر الهی و راه درست باشیم. و اما صبر، کلیدیست که خداوند با آن گره ها و قفلهای شک و نگرانی و اضطراب را از دل های مومنان خواهد گشود ان شا الله...

 

:::

امروز با خودم فکر می کردم اگر خواهر خودم با همین هواپیما قصد برگشت به محل تحصیلش را داشت واکنش من چه بود؟ الان چه حالی داشتم؟ آیا آرام بودم؟ آیا شمشیر بران خشم و انتقام خودم را رو به سوی انقلاب و آرمان هایش کشیده بودم؟ یا هنوز می توانستم آرمانی و آرمانخواهانه فکر کنم ...

سخت است اینکه انسان خودش را جای داغدارانی بگذارد که فرزندهایشان را از دست داده اند. اگر من موقع برگشت از بدرقه عزیزانم در فرودگاه، خبر حادثه ای چنین ناگوار را می شنیدم چه حالی داشتم؟ نمی دانم...

تازه بعد از سه روز این مطلب جدید که دردناکتر و غمبارتر از اصل خبر بود...

خیلی سوختیم امروز ...

 

:::

ای کاش بهتر رسانه را می فهمیدیم و کار را این همه سخت تر از آنچه می توانست باشد نمی کردیم...

 

۳

روضه...

/ بازدید : ۳۳۶

یا حـ سـ یـ ـن

 

ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای؟

مگر اینگونه که ماتی تو شه انداخته ای...؟

 

نیر تبریزی

 

 

این بیت روضه همیشگی ایت الله حاج آقا فاطمی نیا ست در روز عاشورا. همین تک بیت با مقدمه و توضیحات مختصری از آرزوی شهریار که ای کاش همه اشعارش را نمی داشت و به جای آن همین تک بیت برای او می بود. آدم که لطیف می شود دیگر نیازی به توصیفات و روضه های سهمگین نیست... گاهی همین تک بیت تکراری مردم را دیوانه می کند...

خدا ان شا الله سلامتش بدارد. می گوید اگر معتقدیم که اهل بیت نظر دارند به مجلس های روضه (نه اینکه حضور دارند! نظر دارند) و روضه های ما در محضر و منظر آنان بیان می شود، از من نخواهید روضه مکشوف بخوانم. دیده شده در عالم معنا که روضه سنگین خوانده اند و امام زمان بی هوش افتاده اند... (جملات و توضیحات از من است و عین کلمات ایشان نیست)

 

 

از سلیقه و منش ایشان می گویم. بدون هیچ نظری درباره بقیه روضه خوان ها. نمی گویم بقیه کار درستی می کنند یا نه. همگی روضه خوان ابا عبد الله هستند و ان شا الله مورد عنایت حضرتش.

 

۴

فصل شکار

/ بازدید : ۳۱۵

یا حسین

 

فصل شکار داره می رسه... اما تو این فصل، من و تو شکارچی نیستیم... شکارچی یکی دیگه است... ما یا شکاریم یا تماشاچی... شکارچی اباعبدالله ه. تا تو کی یه مایه ای ببینه... تا تو قلب کی یه نقطه روشنی ببینه... تا دل کی اونقدر دور و بر کشتی آقا بچرخه تا قلاب سیدالشهدا بالاخره بهش گیر کنه... اندازه "حر" که اگر خون به دل بچه های ارباب ما کرد، اما مایه داشت... اما آزاده بود...

 

فصل شکار آقا داره میاد... همه شکارها هم میان... از لوطی ها و مشتی ها تا مقدس ها نماها و خشک مقدس ها. کلی آدم میاد زیر این خیمه که اصلا به قیافه شون نمی خوره این حرف ها... اما اتفاقا خریدنی هستن... که اگر خریدنی نبودن اینجل پیداشون نمی شد. دعوت نمی شدن... هر کی تو این دم و دستگاه اومد، هر جور که بود، اومده دم تیر شکارچی... تا کدوم شکار چشم این شکارچی رو بگیره...

 

:::

آقا...! دست و دل خانواده شما رو "حر" لرزوند... تا اونجا که نفرینش کردن... تا اونجا که براش مرگ خواستی... نفرینتم رد نمی شه... اون مرد. مادرش به عزاش نشست... اما چجوری؟ تو چه مسیری؟ تو کدوم راه؟

آقا...! ما هر کاری هم کردیم راه بر اهل بیتت نبستیم... بستیم؟

آقا...! همین چند وقت پیش بود که دخترت مقابلت ایستاد و عرض کرد از من راضی ه... نگفت؟

آقا...! درست ه که خیلی خراب کردم... درسته که "و افرط بی سوء حالی..." اما ما رو هم بخر... بخ ما گفتن شما جنی بنجلم می خری... اذن بده برات بگیرنمون... اذن بده آقا جونم...

۰

برای مادرم...

/ بازدید : ۳۷۴

یا فاطمه الزهرا

 

توی مهمونی ها، اغلب بچه ها اونقدر مشغول بازی می شوند که هر چقدر برای غذا صداشون می کنی نمی آیند. اصلا نمی شنوند که بیایند. یا می آیند اما دو لقمه نخورده دوباره می روند سر بازی شان. بارها شده که از دست محمد حسین و نفیسه عصبانی شده ام که چرا نمی آیند سر سفره. اما انگار نه انگار. اصلا عصبانیت مان را هم نمی بینند. مشغول بازی هستند و هر چیز دیگری برایشان کم اهمیت. واکنش من به این رفتار ها این است: «به درک، بگذار گشنه بمانند تا دفعه بعدی یاد بگیرند که باید به موقع بیایند سر سفره»... اما آن کسی که به فکر بچه هاست «مادر» است... می داند که یک ساعت دیگر بچه ها می آیند سراغش. گرسنه هستند و غذا می خواهند. می شود بگویی نیست. می شود بگویی چیزی نمانده است. بچه ها هم کمی غر غر می کنند و دوباره می روند سر وقت بازی شان. آخر شب یک گوشه ای پیدایشان می کنی که از خستگی خوابشان برده است. اما «مادر» است و محبت مادری اش. دلش نمی آید فرزندش گرسنه سر به بالش بگذارد. همین فرزند سرکشی که تا یک ساعت پیش هر چقدر صدایش می کردی جوابت را نمی داد. یا با بی ادبی جواب می داد حتی با گردنکشی می گفت نمی خواهم بیایم سر سفره. می گفت گرسنه نیستم...

«مادر» است که همان سر سفره سهم بچه اش را  جدا می کند. حتی بیشتر از نیاز او در بشقابش غذا می ریزد. از همه  کباب ها، خورشت ها و مخلفاتی که می داند ممکن است فرزندش بخواهد و دوستشان داشته باشد. حواسش هست که بچه بازیگوشی کرده و گرسنه تر است از همیشه. «مادر» است که تا آخر پهن بودن سفره مدام چشم می گرداند که فرزندش را با اخم هم که شده بیاورد سر غذا. و باز «مادر» است که غذای فرزندش را کنار می گذارد تا اگر ساعتی دیگر اظهار گرسنگی کرد بدون غذا نماند...

 

:::

روز آخر ماه مبارک است و حالمان حال همان بچه های بازیگوش است. همان ها که صدای بزرگترها را نشنیدند و سر سفره نیامدند. یا شنیدند و پشت گوش انداختند. همان ها که بازی مشغولشان کرده بود و فراموش کردند که غذایشان را بخورند...

 

:::

مادر! ما هنوز بچه ایم... چیزی نمی گذرد که گرسنه و خسته می آییم به سراغت و غذا می خواهیم... می شود برای ما کنار بگذاری؟ می شود حواست به ما باشد؟

 

:::

خداحافظ ت ای ماه مبارک...

بدرود ای ماهی که پیش از آمدنت مشتاق تو بودیم و پیش از رفتنت به اندوه جدایی گرفتار شدیم...

بدرود ای ماهی که دیروز که با ما بودی سخت دلبسته ات بودیم و فردا که از میان ما رفته ای از جان و دل آرزومند دوباره آمدنت هستیم...

بدرود ای ماهی که همنشین پر قدر و منزلت ما بودی و جدایی از تو برای ما دردناک و فراق و دوری تو برای ما سخت و غمبار است...

بدرود ای ماهی که دل ها در تو نرم و رقیق بود و گناهان در تو رو به کاستی گذاشت...

بدرود ای ماهی که با برکت های زیاد بر ما روی آوردی و ما را از چرک های گناه شست و شو دادی...

خدا حافظ تو و برکاتی که  اینک از آنها محروم می شویم و فضل ها و خیراتی که از آنها بهره نگرفتیم...

 

برداشت هایی از دعای 45 صحیفه سجادیه در وداع با ماه مبارک رمضان

 

:::

اللهم صل علی محمد و آله

و اجبر مصیبتنا بشهرنا و بارک لنا فی یوم عیدنا و فطرنا و اجعله من خیر یوم مرّ علینا...

 

دعای 45 صحیفه سجادیه

 

:::

امشب گناه بخشند، کوهی به کاه بخشند

بیچاره من که با خود، ناورده پّر کاهی...

 

علامرضا سازگار

۴

زمزمه های پشت در

/ بازدید : ۳۳۰

یا کریم

 

آمده ام...

بعد از کوتاهی های زیادم و بعد از آنکه تمام سرمایه ام را باختم و خودم را حرام کردم...

 

آمده ام...

پشیمان و شکسته... پشیمان از همه عمری که در سرمستی دوری از تو از بین رفت... شکسته از شکستی که خورده ام از خودم و از هوس ها و آرزو ها و امیال م...

بی آنکه گریزگاهی بیابم برای فرار از آنچه کرده ام... بی آنکه پناهگاهی داشته باشم از خشم و غضبت... جز آغوشی که می دانم باز کزده ای در این مهمانی برای آنانکه حوانده ای و بر سر سفره ات نشانده ای...

 

آمده ام...

بی آنکه عذری داشته باشم... بی آنکه شست و شویی کرده باشم... بی آنکه قلبم را با قطره های اشک پاک کرده باشم...

حالا این منم... عذرخواه، پشیمان، شکسته دل، جویای گذشتت...  طالب آمرزشت، خواهان نگاهت... با حالت اقرار و اذعان و اعتراف به گناهانم... که همه آنچه دارم همین است...

 

آمده ام...

که عذر نداشته ام را بپذیری و مرا در آغوش پر مهرت جای دهی و بر سر سفره مهربانی  گسترده و همه گیرت بنشانی...

 

آمده ام...

با سرمایه ای از امید... با بال و پری سوخته اما با قلبی امیدوار و چشمانی نگران از اینکه آیا باز هم با آغوش باز به استقبالم خواهی آمد؟

 

آمده ام...

و می دانم که آغوش تو هم باز باز است... اما درد اینها نیست... درد این است که "گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست...؟" راستش من از حودم می ترسم... *

 

 

:::

می زنند الرحیل و من خجل از.... کوله بار نبسته ام یا رب...



  

 

 


* برداشتی آزاد از عبارت زیر از دعای کمیل امیرالمومنین:

 وَ قَدْ اَتَیْتُکَ یا اِلهی بَعْدَ تَقْصیری وَ اِسْرافی عَلی نَفْسی مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقیلاً مُسْتَغْفِراً مُنیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لا اَجِدُ مَفَرّاً مِمّا کانَ مِنّی وَ لا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَیْهِ فی اَمْری غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْری وَ اِدْخالِکَ اِیّایَ فی سَعَةِ رَحْمَتِکَ ...


  
  
 

۳
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان