حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

عاقبت

/ بازدید : ۶۱۷

یا حـ ـسـ ـیـ ـن

 

 

حر و توبه اش نشون میده اگر حرمت نگه داریم میشه برگشت. یک نقطه سفید، انسان رو عاقبت به خیر می کنه حتی اگر مصداق "یصدون عن سبیل الله" شده باشیم. نه فقط چون حر راه رو بر سیدالشهدا بست، بلکه چون صدها نفر به تبعیت او در برابر امام قرار گرفتند. این روزها خیلی حرمت شکنی ها رو دیدیم. اما ماجرای حر امیدوارمون می کنه ...

از اون طرف کسی مثل "ضحاک بن عبدالله"، بعد از ظهر عاشورا و پس از مجاهدت های زیاد از یاری امام دست کشید و فرار کرد... مرحوم علی صفائی می فرمود: "خدایا شمشیرهای ما رو از سر اولیائت بردار..." هیچکدوم ما ایمن نیستیم از اینکه در برابر سیدالشهدا بایستیم. دعا کنیم که این دعای عظیم ریارت عاشورا در حق همه مون مستجاب بشه که : "الهم اجعل محیا محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد" ... ان شا الله زندگی هامون در مسیر رضایت حضرت ولی عصر باشه ...

 

 

:::

این روزها با این شعر گذشت ... باز هم از محمدمهدی سیار و شعرهای فوق العاده اش ...


ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو


 از خار،گرچه گرد حرم پاک کرده ای
تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو...


خون، گوشواره ها زده بر گوشهایمان
صد بغض مانده جای گلوبند در گلو


 تنها گذاشتیم تنت را و می رویم
اما سر تو همسفر ماست کو به کو


 بی تاب نیستیم...خداحافظت پدر!
بی آب نیستیم ...خداحافظت عمو!


محمد مهدی سیار

 

۶

روضه ...

/ بازدید : ۴۲۶

یا حـ ـسـ یـ ـن


رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی


 آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را
وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی


 آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است
اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی


 حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست
آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی


 شد پیش تو نا امیدی، تیر نشسته به مشکت
مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی


 بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد
چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی


 مجنونی اما برادر مجنون تر از من کسی نیست
آخر تو بر خاک صحرا لیلای بی سر ندیدی



 قاسم صرافان

 

۱

فرزند مادر!

/ بازدید : ۴۷۴

یَا مُونِسَ اَلْمُسْتَوْحِشِینَ


او را روی پایم گذاشته ام تا بخوابد. دارم برایش قرآن می خوانم. آیت الکرسی (یا به قول خودش وقتی کوچک بود : آیت الپرسی! ما هم توی دهانمان افتاده بود. بعد ها خودش غلطمان رامی گرفت. می گفت بابا چرا غلط می گی؟ آیت الپرسی نه که، آیت الکرسی! می گفتم خودت بچه بودی می گفتی آیت الپرسی! اما زیر بار نمی رود و تا درستش را نمی گفتیم رها نمی کندمان). ناگهان و بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد به گریه کردن.

با گریه می گوید : "بابا! یه چیزی می گویم به خدا بگو...!"

می گویم: "گل بابایی! خدا صدای خودت رو بهتر می شنوه... خودت بگو بهش"

می گوید : "نه شما خودت بگو! بهش بگو : "شما و مامانی هیچوقت نه پیر بشید و نه بمیرید...""

نمی دانم چه باید بگویم... اشک هایش زیاد می شود... مانده ام. فاطمه جان را صدا می کنم... تا حل و فصل کند...


:::

نمی دانم چه می گویند. فقط شنیدم که می گفت: باباجون و مامان جون چرا موهاشون سفید شده؟ کی به دنیا اومدن که پیر شدن؟ به خدا بگین اوها هم هیچوقت پیر نشن و نمیرن... و باز گریه می کند...


:::

به مادرش رفته است. مادرش هم غصه خور است غصه از دست دادن و فراق. حرف رفتن و از دست دادن آدم های نزدیک را نمی تواند بشنود... اگر درباره رفتن و مرگ شوخی کنم کلی باید جواب بدهم... بچه مادر است!


۵

سوال های دشوار

/ بازدید : ۴۴۲

یا رب العالمین


+ بابا! خدا رو کی آفریده؟!

- خدا خودش همه رو آفریده کسی خدا رو نیافریده

+ {بعد از کمی مکث و فکر کردن} آخه نمی شه که خدا رو نه کسی آفریده باشه و نه به دنیا اومده باشه! میشه؟



رسیدیم به یکی از قسمت های سخت تربیت بچه ها...



۵

گفتند پشت ابری و ما بی حواس ها / چون کودکان سربه هوا عاشقت شدیم...

/ بازدید : ۳۹۸

یا علی

 

به نظر من اگر عید غدیر، عید ولایت ه، پس باید بیش و پیش از سخن از فضایل و مدح امیرالمومنین (ع)، از ولی حی و زنده مون صحبت کنیم و به یاد او باشیم. غدیر برای ما روز بیعت با حضرت ولی عصر لرواحنا له الفدا است. یعنی باید خودمون رو در حالی ببینیم که دست در دست آقامون گذاشتیم و با او داریم بیعت می کنیم. پس بیاین این عبارات رو با نیت و قصد معنا، و واقعی خطاب به حضرت بقیه الله بخونیم و پیمان ببندیم با او...:

 

اللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَدا اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ ] وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ...

خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهده ام، عهد و پیمان و بیعت تجدید می کنم، که از آن رو نگردانم، و هیچ گاه دست برندارم.
خدایا مرا، از یاران و مددکاران و دفاع کنندگان از او قرار ده، و از شتابندگان به سویش، در برآوردن خواسته هایش، و اطاعت کنندگان اَوامرش، و مدافعان حضرتش، و پیش گیرندگان به جانب خواسته اش، و کشته شدگان در پیشگاهش

 

 

پ.ن: امیدوار باشیم و دعا کنیم که از جمله اون "بخ بخ"گویانی نباشیم که دو سه ماه بعد در زمره  دشمنان حضرت امیر مومنان قرار گرفتند و سال بعد و سالهای بعد هم همچنان در خیل محبین اهل بیت باشیم ان شا الله...

اون اتفاق مخصوص ۱۸ ذی‌الحجه سال ۱۰ هجری قمری نبود و من وشما هم نباید خودمون رو دور از چمیم کاری ببینیم چنانچه کردند و دیدیم که کردند...

 

پ.ن2 : این ابیات رو در مدح مولامون امیرالمومنین (ع) می نویسم که جان همه انبیا و اولیاست و مدح او مدح همه آنها:

 

معادلات جهان را علی‌ به هم زده‌ای تو

بگو چگونه کنار خدا قدم زده‌ای تو؟

 

به گوشه گوشه‌ی عالم اگر قلندر مستی است

لبی به گوشه‌ی جامش - به مِی قسم! - زده‌ای تو

 

شب سیاهِ عرب هم، مقدّر است بسوزد

به پای آتشِ عشقی که در عجم زده‌ای تو

 

دل مزارع گندم پیِ نسیم خوشی رفت

مگر که نان جُوی را دوباره نم زده‌ای تو

 

شبی کنار یتیمان به صورت نگرانم

نگاه کردی و گفتی: چقدر غم زده‌ای تو

 

و من چه شاعر و شادم از آن شب غزل انگیز

که با لطافت دستت به شانه‌ام زده‌ای تو

 

جهان سخن شد و از «لا»ی ذوالفقار تو دیدم

که با لبان دو دم از یگانه دم زده‌ای تو

 

خیال خیبرت آمد، تمام شعر فرو ریخت

ردیف و قافیه‌ام را ببین به هم زده‌ای تو

 

بیا و از دلِ مستم، بدون واسطه بشنو

نوای بی دلی‌ام را، علی علی علی‌ام را

 

 

قاسم صرافان

 

بهتون و به حودم عید غدیر رو تبریک عرض می کنیم ان شا الله زیر سایه و در زیر نگاه آقامون باشیم و در همین راه بمیریم ...

 

 

۴
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان