حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

و لکِنْ خَطَّیئَهٌ عَرَضَتْ..*

/ بازدید : ۴۹۵

یا غفور و یا رحیم

آنچنان لطیف و قشنگ در سه چهار خط، عمق استیصال و دست خالی بودن و بی بهانگی و تهی بودن گوینده را در این عبارت نشانم داده بود که حق استادی به گردنم پیدا کرده است... اصلا "ET"  برای من با همین عبارت ابوحمزه گره خورده است... گاهی دل آدم برای یک هویت مجازی که نه دیده ای و نه می شناسی چقدر تنگ می شود... بعضی ها چقدر عمیقند...

.

.

عکس نوشته را هم از او دارم ... نوشته بود : "و قد نزلت منزله الآیسین من خیری**... می دانی؟" چقدر در جانم نشست  همین نوشته کوتاهش ...

.

.

دلمون گرفته خیلی...

.

.


* اما خطایی بود که پیش آمد ..

** اینک در منزل ناامیدان از خیر خویش فرود آمده ام ..

۱

دن کیشوت و سانچوپانزا

/ بازدید : ۳۴۴

یا من هو اضحک و ابکی

 

یکی از تفریح های  قدیمی م اینِ که روی بچه های کوچولو اسم می ذارم. بعد هم به مامانشون میگم این اسم رو حرص بخورن!! حالا برای اینکه بین بچه های خودم و بقیه فرق نذاشته باشم امشب روی این دو تا کوچولوی خودمون اسم جدید گذاشتم به مامانشون گفتم کلی حرص خورد! مخصوصا برای اسم نفیسه :))

 

+

می گفت "خیلی بدی سانچوپانزا عقب مونده بود اصلا!" گفتم "برای استفاده از تشبیه یک وجه تشابه کفایت می کنه لازم نیست در همه ابعاد شباهت باشه که " :))

 

.

.

وجه تسمیه شون هم این که آقا محمدحسین عاشق جنگ و جبهه است و فکر می کنه از همه هم قوی تره، هیچ جوری هم زیر بار نمی ره که مثلا من که باباشم ازش قوی تر باشم و نفیسه خانم هم همیشه دنبال داداشش افتاده و هرکاری می کنه می خواد انجام بده!

۲

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم ... بند را برگسلیم، از همه بیگانه شویم

/ بازدید : ۱۲۳۹

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ماه رمضون زنجیر خداست ... هر سال زنجیرش رو بلند می کنه و میگه دیوونه ها بیان ... عاشقا بیان ... مجنون ها بیان ... مدعی ها بیان ... یه ماه مهمون خود خود خودم باشن ... اول اینها رو صدا می کنه ... انگار که دلش برای مجنون هاش تنگ شده باشه این لیلی ... دلش تنگ شده باشه برای اون کسایی که با یه جلوه و یه غمزه ی او، می میرن... رو کنار می زنه برای اونها... خودش رو برای چند لحظه نشون می ده و دیوانه ها رو دیوانه تر می کنه ... ویزید الله الذین اهتدوا هدی ...

برای همین ه که همه سال منتظر ماه مبارکند ... از رجب شروع می کنند به آماده شدن ... تو شعبان بی قرار و بی قرار تر می شن ... و تو ماه رمضون هی مضطربن ، می ترسن وحشت دارن ... می گن نکنه امسال خودش رو نشون ما نده ... نکنه امسال قهر کنه ... نکنه امسال ما رو تو زنجیر خودش به بند نکشه ...فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر ... خدا خودش دلش تنگ ماه رمضون شه ... دلتنگ دیوونگی عاشقاش ه ... بقیه رو هم صدا می کنه، میگه به عشق عاشقام همه تون بیاین ...

خدا جون! تموم سال منتظر ماه مبارکت نبودم ... رجب آماده نشدم ... شعبان بی قرار نبودم ... اما امشب بی قرار ماه مهمونیتم ... بی قرار سفره ات ... دلتنگ دیدن عاشقات ... دیوونه هات ... مجنون هات ... ما رو هم دعوت کن ... قبول کن ... مهمون کن ... سر سفره ات بپذیر ... اصلا چرا کم بخوام؟ کاحد من اولیائک ... و ان لم اکن اهلا لذالک و انت اهل لذالک ... اصلا بیا ما رو هم دیوونه کن امسال... چی می شه؟ قول می دم مزاحم دیوونه هات نباشم ... دیگه نباشم ... می دونی ؟

 

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم، از همه بیگانه شویم


جان سپاریم دگر، ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم


تا نجوشیم از این خنب جهان، برناییم
کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم


سخن راست، تو از مردم دیوانه شنو
تا نمیریم مپندار که مردانه شویم


در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم


بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت
گر در این راهِ فنا، ریخته چون دانه شویم


گر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم
گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم


گر چه شاهیم برای تو چو رخ، راست رویم
تا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویم


در رخِ آینه عشق، ز خود دم نزنیم
محرم گنج تو گردیم چو ویرانه شویم


ما چو افسانه دل، بی سر و بی پایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم


گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم
ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم


مصطفی در دل ما گر ره و مسند نکند
شاید ار ناله کنیم استن حنانه شویم


نی خمش کن که خموشانه بباید دادن
پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم

 

مولانا

۲

فرصت آخر

/ بازدید : ۵۷۶

یا من مبدل السیئات بالحسنات

 

اگر فرصتم رو به پایان است و عملی نکرده ام که مرا به تو نزدیک کند، اقرار به گناهانم را و اقرار به غفلت و ناتوانی ام را وسیله ای می کنم به درگاهت تا مرا هم پاک و پاکیزه به مهمانیت بپذیری...

.

.

.

مثل نماز های آخر وقتم باز دیر رسیدم ... باز هم آخر وقت ه ... باز هم لب طلایی ه ... این جوش دیر تو دل من اومده ... اما هنوز وقت هست ... بیا قبول کن ...

۰

خدا را رحمی ای منعم، که درویش سر کویت...دری دیگر نمی داند رهی دیگر نمی گیرد

/ بازدید : ۳۴۸

یا راد ما قد فات

 

آخرین شب جمعه ماه شعبان است... می دانی؟

شاید امشب نباید خوابید... می دانی؟

 
  


قسمتی دیگر از این روایت را هم بشنوید دریافت

 

 

۲
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان