حَضرَتِ آب

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم ...... «و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

شب سوم

/ بازدید : ۱۹۲

یا حـ ـسـ ـیـ ـن

 

قدر شب سوم رو بدونیم... خیلی مهمه ...

کسی که دختر کوچولو داشته باشه  می دونه؛ دختر کوچولوها اگر یا دستای کوچکشون دست باباهاشون رو بگیرن، هرجا بخوان با خودشون میبرن...

 

+

 

۱

خوب است که شه دور و بری داشته باشد...*

/ بازدید : ۲۴۹

یا رئوف

 

هیچوقت زیارت خلوت دوست نداشتم. می دونم کمی غریب ه این حرف ولی واقعیت داره... آدم اهل شلوغی و جاهای شلوغ نیستم. اما تو حرم اهل بیت دلم می خواست تو شلوغی ها گم بشم. من تو حرم خیلی از وقتم رو به تماشا کردن زائرها و عاشق ها می گذرونم. به دیدن اون ها که سیم دلشون وصل شده ... دلتنگند ... غصه دارن ... حاجت دارند ... خیلی از اینها رو تو صحن ها می بینی که ذل زدن به گنبد...  یه گوشه ای نشستن و با آقاشون، وسط اون شلوغی ها، خلوت کردند... گاهی میرم کنارشون یا نزدیکشون می شینم ... چون مطمئنم آقا داره اونجا رو نگاه می کنه... همه جا اینجور آدم ها پیدا می شن، توی همه حرم ها، اما حرم امام رضا و مخصوصا حیاط گوهرشاد، این آدم ها زیادترند...

 

:::

هیچوقت زیارت خلوت دوست نداشتم. برای همین تو این ایام کرونا وقتی حرم رو نشون می داد، دلم خیلی می گرفت... این روزها هم که صحن ها باز شدن و کمی رفت و آمد هست، حرم خلوت ه... می دونید؟ سلطان باید دور و بری داشته باشه، سلطان باید سرش شلوغ باشه...

 

:::

امروز یاد یک شعر زیبا افتادم. از علی اکبر لطیفیان. چند بیتش رو می نویسم، کاملش رو اینجا بخونید:

 

خوب است که عاشق جگری داشته باشد
آشفتگی بیشتری داشته باشد

 

سر می زنم آنقدر به در، تا بِگشایی
خوب است گدا هم هنری داشته باشد...

تو سمت گدا پشت کنی، بهتر از این است
که چشم، به دستِ دگری داشته باشد...

از دور خودت، دور مکن چند گدا را
خوب است که شه دور و بری داشته باشد...

 

:::

شعر این تصویر نوشته قدیمی هم از قاسم صرافان ه. شعری بسیار زیبا. از اون هم چند بیت می نویسم کاملش رو اینجا بخونید:

قل اعوذ برب عاشق‌ها ... مَلِک الناس، الهِ عاشق‌ها
قل اعوذُ ... از اینکه دنیا را، بزند آتش آهِ عاشق‌ها

لبِ ذهن مرا قلم می‌دوخت، واژه‌ بر روی کاغذم می‌سوخت
آخر اسم مقاله‌ام این بود: «عاشقی از نگاه عاشق‌ها»

ای خدایی که اهل اسراری، که به پروانه‌ها نظر داری
که خودت عاشقی، خبر داری، از دلِ بی‌پناه عاشق‌ها...

 

:::

میلاد امام رئوف، امام رضای ما مبارک باشه ای شا الله. این هم یک حدیث زیبا از آقامون:

 

لا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ الاجْتِهادَ فی الْعِبادَةِ إِتِّکالًا عَلی حُبِّ آل مُحَمَّدٍ لا تَدَعُوا حُبَّ آلَ مُحَمَّدٍ و التَّسْلِیمَ لأمْرِهِمْ إِتِّکالًا عَلی الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا یقْبَلُ أَحَدُهُما دُوْنَ الآخَرِ.

کار شایسته و کوشش در عبادت را با تکیه بر محبّت آل محمد رها نکنید و محبّت آل محمد و تسلیم نسبت به امر آنان را با تکیه بر عبادت وا مگذارید زیرا یکی از آن دو بدون دیگری پذیرفته نخواهد شد.

 

فقه الرضا علیه السلام، ص ۳۳۹

۵

غریبه های آشنای عزیز

/ بازدید : ۲۲۰

یا لطیف

 

روی یکی از موضوعات حاشیه وبلاگم کلیک کردم. مدت های طولانی است که قصد دارم یکبار از ابتدا تا آخر مطالبم را دویاره بخوانم. مثل یک آدمی که تازه اینجا را یافته است. بی هیچ زمینه و پیش فرضی (اگر بشود البته...) فرصت و حوصله نیست. از سر کنجکاوی بود این بار هم و شروعش با بی حوصلگی... اما الان، حالا که تمام مطلب های آن بخش را خواندم، با تک تک کامنت هایی که برایم گذاشته بودید و پاسخ هایی که داده بودم، دلم برای آن روز ها تنگ شده است حسابی. برای همه مهمانان اینجا و تک تک همسایه های خوبی که روزگاری همراه اینجا بودند. برای خیلی هایشان که رفته اند و  معدودی که همچنان هستند...

 

وبلاگ و خانه مجازی چه انسی می آورد... چقدر از کامنت ها و جواب ها معلوم است که "رفیق"یم...  رفقای ندیده و نشناخته... افتخار کردم به آشنایی و معرفت همه تان... چه خوب همراهانی بودید... دلم برای همه تان تنگ شده است... حس خاصی در جریان بود توی تک تک نوشته ها...

 

+

من به دنبال فضایی می‌گردم
لب بامی
سر کوهی
دل صحرایی
که در آن‌جا نفسی تازه کنم...

...

فریدون مشیری

 

ممنون که این نفس تازه رو با حضور و حرف های دلگرم کننده تون بهم دادید... من توی خونه واقعی و مجازی خودم با حضور همراهان عزیزی که خداوند توفیق حضورشون تو زندگیم و شناختشون رو بهم داده، نفس های تازه زیادی گرفتم برای زندگی در این شهر خاکستری و پر دود... در روزهای خستگی و دلمردگی، به حضور و دعاهاتون دلگرم و پشتگرم بودم...

 

+

چقدر مناسب حال من و زیبا سروده است:

 

چگونه در خیابان‌های تهران زنده می‌مانم؟

مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده می‌مانم

 

مرا در گوشه این شهر آرام و قراری هست

که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده می‌مانم

 

هوای دیگری دارم... نفس‌های من اینجا نیست

 اگر با دود و دم در این خیابان زنده می‌مانم

 

شرابی خانگی دائم رگم را گرم می‌دارد

 که با سکرش زمستان تا زمستان زنده می‌مانم

 

 بدون عشق بی‌دینم، بدون عشق می‌میرم

 بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده می‌مانم

 

محمدمهدی سیار

 

۴

اگر در دیده مجنون نشینی...

/ بازدید : ۲۷۷

 یا خَبیراً بِفَقری وَ فاقَتِی * و **

وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْت...

از دعای هفتم صحیفه سجادیه است درباره درخواست رفع غم و اندوه از خداوند. این روزها به توصیه رهبر انقلاب صدا و سیما زیاد می گذارد. یعنی که خدایا مرا به حسن نظر در آنچه از آن به تو شکایت می کنم نایل کن. ترجمه درست است اما یک مشکلی هست و آن اینکه این "حسن نظر" را به چه کسی بر می گردانی؟ به خداوند یا به بنده؟ مترجمان اغلب به خداوند برگردانده اند. یعنی که خدایا مرا به حسن نظر خودت  به آنچه از آن به سوی تو شکایت دارم (خوب نظر کردن به مشکلی که دارم و حل آن برای من) نایل کن. ("حسن نظرک" مثلاً). البته این ترجمه غلط نیست. اما دیگرانی هم بوده اند که این را به بنده برگردانده اند. من این را زیباتر می بینم. اگرچه می تواند هر دو هم درست باشد. ظرفیت متن است. چه ایرادی دارد؟ معنی اش این من شود: خدایا مرا به درست دیدن آنچه از آن به تو شکایت می کنم نایل کن... بگذار خیریت آن را ببینم. بگذار دست تدبیر تو را ببینم. بگذار بفهمم که هر چه تو برای من پیش می آوری خیر من در همان است. درست ببینم و شکایت بی جا نکنم... بزرگ بشوم ... بالا بروم و از بالا بر این مشکلات و مصائب نگاه کنم...

 

* از دعای کمیل است. ای آن کسی که به فقر و بی چیزیم آگاهی... (خبیر را برخی گفته اند عالم به حقیقت و کنه امور)

** مانده ام که کدام اسنت را برگزینم... به اعتبار این روز آخر مهمانی ات "یا خبیرا بفقری و فاقتی" را یا "یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ" را... می گوید: ای آنکه گرهِ کارهای فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می‌شود... می دانی الهم انی اعوذ بک من قلب لایخشع یعنی چه؟ من بطن لا یشبع را چه؟ می فهمی؟ عمل لا ینفع را چطور؟ درکی داری؟ و پناه می برم به او از این جمله... آنجا که می فرماید من دعا لایسمع... تو فکر کن که داری حرف می زنی فریاد می کشی ناله می زنی ... اما آن سوی خط کسی نیست که حرف هایت را بشنود... گوشی را زمین گذاشته اند... می دانی؟ سر کاری ، آن روزی می فهمی سر کار بوده ای که راه بر گشتی نیست... خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود... به خدا که خیلی از این جمله ها را تا گذر زمان بر کامت نچشاند نخواهی فهمید... ان شا الله که هیچوقت هم نفهمی... از همه این حرف ها که بگذریم... خدایا! از قلب گره کور خورده و فرو بسته این مهمان سفره ات بگشای... که "الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک"...

 

پ . ن . :

ببین چقدر انسان ممکن است از مولای خود امیر المومنین علی علیه السلام دور باشد که در صبح روز قدس مطلبی بنویسی و فراموش کنی جمله ای هم از آن مظلومان بگویی... از مولایی که در لحظات آخر، وقتی که نفس هایش به شماره افتاده بود (گفته اند در میانه این وصیت گاهی بی هوش می شد و دوباره به هوش می آمد و وصایای خود را ادامه می داد) فرمود : "وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً "

 

"«خصم»، غیر از «دشمن» است. یک وقت کسی دشمن ظالم است؛ یعنی از ظالم بدش می‌آید و دشمن اوست. این، کافی نیست. «خصم او باش»، یعنی «مدّعی‌اش باش.» خصم یعنی «دشمنی که مدّعی است»، «دشمنی که گریبان ظالم را را می‌گیرد و او را رها نمی‌کند. بشریت بعد از امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، تا امروز، به سبب نگرفتن گریبان ستمکاران، بدبخت و روسیاه شد. اگر دستهای با ایمان، گریبان ظالمان و ستمکاران را می‌گرفتند، ظلم در دنیا این‌قدر پیش نمی‌رفت؛ بلکه از بن برمی‌افتاد. امیرالمؤمنین این را می‌خواهد: «کونا للظّالم خصماً.» خصم ظالم باش. در دنیا، هرجا ظلم هست و ظالمی هست، تو که این‌جا هستی، خود را خصمش بدان. نمی‌گوییم «اکنون راه بیفت؛ و از این سوی دنیا به آن سوی دنیا برو و گریبان ظالم را بگیر.» می‌گوییم «حتماً خصومت خودت را نشان بده. هروقت و هرجا فرصتی دست داد، خصم او باش و گریبانش را بگیر.» یک وقت انسان نمی‌تواند نزدیک ظالم برود و ابراز خصومت نماید؛ لذا از راه دور، مخاصمه می‌کند. ببینید امروز، به خاطر عمل‌نکردن به همین یک کلمه وصیت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، در دنیا چه منجلابی ایجاد شده است و بشریت چه بدبختیهایی دارد! ببینید ملتها و بخصوص مسلمانان چه مظلومیتی دارند! اگر به همین یک وصیت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام عمل می‌شد، امروز بسیاری از ظلمها و مصیبتهایِ ناشی از ظلمها، وجود نمی‌داشت.«و للمظلوم عوناً.» هرجا مظلومی هست، به او کمک کن. نمی‌گوید «طرفدارش باش». نه! باید کمکش کنی. هرچه می‌توانی و به هرنحو که می‌توانی" حضرت آقا گفته اند این جملات را.

 

پ . ن . 2 :

نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن...ود نه چون بنگری از دایره بیرون باشی... حافظ

 

پ . ن . 3:

«السَّلَامُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لَا مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً» خداحافظ که در این وقت وداع، نه از تو ناراحتیم و نه از روزه‏داری‏ات خسته شده‏ایم. «السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ» خداحافظ از جانب من که خواستار تو بودم و پیش از آمدنت خوشحال بودم که تو خواهی آمد و اکنون هم که می‏خواهی بروی، اندوهگین شده‏ام که از دوری‏ات چه کنم! «السَّلَامُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا، وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا» خداحافظ که چه بدی‏هایی را از ما دور کردی و چه خیراتی را با آمدنت نصیبمان کردی...

 

شرح دعای وداع ماه مبارک رمضان از صحیفه سجادیه؛ دعای 45/ حاج آقا مجتبی تهرانی

 

 

 

۱

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی...

/ بازدید : ۲۳۸

یا هادی المضلین

 

خدایا... ما رو از شک ها و شرک هامون رها کن... به خودت قسم خسته شدیم از این همه شک و شرک... سینه مون تنگ شده و جانمون آزرده گردیده... روح و قلبمون از آرامش تهی شده...خسته شدیم از خودمون... از این شاخه به اون شاخه کردن هامون...

ماه مبارک رمضان و مهمانی زیبات هم تموم شد. لطفت جاری بود... ظاهر بود... بیش از همیشه و لطیف تر از هر زمان... اما شک و شرک های ما هنوز در قلب مون جولان می ده... ما رو از شک ها و شرک ها به یقین و توحید برسون...

 

 

+

أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ...؟   سوره یوسف آیه 39

 

+

هذا مقام العائذ بک من النار...

 

 

۰

برخاک راه یار نهادیم روی خویش... بر روی ما رواست اگر آشنا رود...*

/ بازدید : ۲۱۰

یا رفیق

 

فوعزتک لو انتهرتنى ما برحت من بابک و لا کففت عن تملّقک ...**

 

به خودت قسم اگر من را از در خانه ات برانی، جایی نخواهم رفت... پشت در خواهم نشست... فریاد خواهم زد با همه جانم... اشک خواهم ریخت با همه وجودم... صدایت خواهم زد با همه امیدم... مدام می خوانمت... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق... یا رفیق...

 

مردم می گذرند... عابرها... مقیم ها... رفیق هایت... مشتری های ثابت و دائمی ات... مشتری های گذری و موقتت... به همه شان خواهم گفت... می گویم که رفیق خوبی هستی... می گویم که خیلی جای خوبی آمده اند... می گویم از همه خاطراتمان... از همه مهربانی هایت برایشان خواهم گفت... از همه رفاقت ها و دوستی هایت... از همه کمک هایت... از همه وقت هایی که عیب هایم را دیدی و پوشاندی ... از همه آبروهایی که دادی و حفظ کردی... داستان زندگی ام را می گویم برای همه... می گویم برایشان...

 

* حافظ

** فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی

۱

ONLY GOD

/ بازدید : ۳۴۳

بسم الله الرحمن الرحیم

 

لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ ۙ وَیَومَ حُنَینٍ ۙ إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغنِ عَنکُم شَیئًا وَضاقَت عَلَیکُمُ الأَرضُ بِما رَحُبَت ثُمَّ وَلَّیتُم مُدبِرینَ﴿۲۵﴾

بی تردید خدا شما را در جبهه های زیاد و عرصه های بسیار یاری کرد و [ به ویژه ] روز [ نبرد ] حنین ، آن زمان که فزونی افرادتان شما را مغرور و شگفت زده کرد ، ولی ( این فزونی جمعیّت ) هیچ به دردتان نخورد، و زمین با همه وسعت و فراخی اش بر شما تنگ شد ، سپس پشت به دشمن از عرصه نبرد گریختید.

 

ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلىٰ رَسولِهِ وَعَلَى المُؤمِنینَ وَأَنزَلَ جُنودًا لَم تَرَوها وَعَذَّبَ الَّذینَ کَفَروا ۚ وَذٰلِکَ جَزاءُ الکافِرینَ﴿۲۶﴾

آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد ، و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمی دیدید ، و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد ، و سزای کافران همین بود...

 

آیات سوره توبه اند. برای آن گاهی که مسلمانان به جای تکیه به حضرت حق، بر تعداد و نفرات خود تکیه کردند. گمانم این است که گرفتار تکیه بر اسباب شدیم به جای تکیه بر حضرت حق. تکانه ها و در گوشی های خداوند هم یاری و نصرتی است از جانب او اگر در مسیر الهی و راه درست باشیم. و اما صبر، کلیدیست که خداوند با آن گره ها و قفلهای شک و نگرانی و اضطراب را از دل های مومنان خواهد گشود ان شا الله...

 

:::

امروز با خودم فکر می کردم اگر خواهر خودم با همین هواپیما قصد برگشت به محل تحصیلش را داشت واکنش من چه بود؟ الان چه حالی داشتم؟ آیا آرام بودم؟ آیا شمشیر بران خشم و انتقام خودم را رو به سوی انقلاب و آرمان هایش کشیده بودم؟ یا هنوز می توانستم آرمانی و آرمانخواهانه فکر کنم ...

سخت است اینکه انسان خودش را جای داغدارانی بگذارد که فرزندهایشان را از دست داده اند. اگر من موقع برگشت از بدرقه عزیزانم در فرودگاه، خبر حادثه ای چنین ناگوار را می شنیدم چه حالی داشتم؟ نمی دانم...

تازه بعد از سه روز این مطلب جدید که دردناکتر و غمبارتر از اصل خبر بود...

خیلی سوختیم امروز ...

 

:::

ای کاش بهتر رسانه را می فهمیدیم و کار را این همه سخت تر از آنچه می توانست باشد نمی کردیم...

 

۳

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا...

/ بازدید : ۳۲۸

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در یکی از بیلبوردهای تبلیغاتی میدان نزدیک خانه مان، یکی از تبلغات نسبتا پر شمار این روزهای تهران را نصب کرده اند که چهره سیاه و سفید و یخ یک مردی میان سال با موهای جو گندمی (معلوم نیست رنگ شده اند یا به طور طبیعی آنگونه هستند.) را نشان می دهد که با ریش های بلند و مجعد و دستی روی گونه چپ، مثل یک مجسمه سنگی نشسته است و با دهانی باز (نمایش تعجب از فاصله؟!!) به پشت سرش نگاه می کند. مرا مدام یاد یکی از بازیگران یا شومن های تلویریون یا سینما می اندازد اما نمی دانم چه کسی. زیر این تصویر نوشته اند: «نهایت درخشش یک مرد؛ خانه مد ...» بعد هم آدرس یکی از گران ترین خیابان ها و گرانقیمت ترین مراکز خرید تهران...

 

تابلوی آن سوی میدان را چهره حاج قاسم سلیمانی پر کرده است با جمله ای از پیام حضرت آقا که او را با عبارت «نمونه ای برجسته از تربیت شدگان اسلام و مکتب امام خمینی» توصیف کرده است...

 

:::

دیروز که به اینها نگاه می کردم، به نظرم آمد که اینها فقط دو تابلوی تبلیغاتی نیستند؛ اینها نماینده و نماد دو تفکر حاکم بر جهان ذهن ها و قلبهای ما و مردم این سرزمین و نبردی حقیقی در تمام تاریخ هستند. نبردی میان الگوهای ذهنی آنها که دنیا را طمع دارند و آنها که طالب آخرتند...

یکی «نهایت درخشش یک مرد» را در شیک پوشی و برند پوشی و با کلاس بودن می بیند و دیگری حاج قاسم را با همه شجاعت و معنویت و مجاهدت و اثربخشی اش، نمونه ای برجسته (و نه برجسته ترین یا یکی از برجسته ترین حتی) تربیت شده های مسیر و آیین خود معرفی می کند...

 

:::

علی آقای صفایی را خدا رحمت کند. چه خوب گفته بودند: «بسوزد ریشه کسانی که می گویند مذهب آمده است تا به انسان قناعت بدهد؛ درحالیکه همه انبیا آمده اند به انسان بگویند که به دنیا که هیچ، حتی به بهشت هم قانع نشود...» (کتاب اخبات/ صفحه92)

 

:::

تفاوت نگاه و جهان یک فرمانده و ولی جامعه با یک سرباز، در این است که وقتی هر دو به یک صحنه نگاه می کنند (تشییع پیکر این مجاهدان و شکوه بدرقه و اقبال این مردم به حاج قاسم سلیمانی و رفقای مجاهد شهید او) سرباز با جملاتی حاکی از ناامیدی و کوتاه بینی می گوید: "انقلاب و ایمان مردم زنده شد" و فرمانده با نگاه امیدوارانه، امید بخش و عمیق خود می گوید: « زنده بودن این انقلاب را به رخ جهانیان کشید...»  تفاوت از زمین است تا آسمان...

 

۱

خون پر برکت

/ بازدید : ۲۶۴

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خون این مردان بزرگ و مجاهدان راه خدا، در ما مردم ایران، در روح و جان ما، در وجود ما، در احساس ما، در انقلاب ما، در غیرت ما، در اهداف و شعارها و آرمان های ما، در سیاست ما، حتی در شعور و فهم ما زندگی جدیدی دمید... ما مرده بودیم، آنها روحی شدند بر این پیکر بی جان ...

۰

ننگ است مرگ ای دوست! تا وقتی شهادت هست...

/ بازدید : ۳۵۳

بسم الله الرحمن الرحیم

 

+ بابا! اگر دشمن بهمون حمله کنه و همه مردا شهید بشن، خدا فرشته هاش رو می فرسته کمکمون؟

- نه پسر گلم! زن ها تفنگ هاون رو دستشون می گیرن. اونا با دشمن می جنگن

 

یه کم می گذره. داره فکر می کنه. یهو بهم می گه

+ بابا! اگر مامان هامون هم شهید بشن ما بچه ها تفنگ های اسباب بازی مون رو مثل بفنگ واقهی دست می گیریم و می ریم با دشمن ها می جنگیم...

 

احساس غرور و افتخارکردم...

 

+

در قصه عشّاق همیشه سفری هست

در پیچ و خم هر گذرش رهگذری هست

 

گفتی: جگر شیر ندارید نیایید

گفتی که در این راه همیشه خطری هست

 

این جاست که وقتی پدری باز نگردد

در بردن میراث تفنگش پسری هست

 

«آن را که خبر شد خبر باز نیامد»

هرجا خبری نیست، همان جا خبری هست

 

«رفتن» همه جا نیست به معنای «نبودن»

هرجا که نظر می کنم از تو اثری هست

 

تو رفتی و گفتی که شرف مرز ندارد

این سو در اگر بسته شد آن سو که دری هست

 

رفتیّ و به زینب قسم از نسل تو امروز

در شام و حلب لشگر فریادگری هست

 

سردار! شهیدان حرم مثل تو رفتند

تا نام حسین است به سربند، سری هست...

 

 

قاسم صرافان/ البته شاعر این شعر رو تقدیم کرده به حاج احمد متوسلیان.

 

 

۲
About Me
اینجا کسی می نویسد در "همه چیز" به "غایت" "ناتمام"...

+

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

قاسم صرافان
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان